بخشنامه
ــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى
«عدالت» واژه اى مردم پسند و چماقى بر سر ما. نخستين توضيحى که بسيارى پس از اين واژه در کمانه مى آورند اينست که منظور ازعدالت البته برابرى نيست که برابرتريست! انسانها همه برابر نيستند بعضيها پرى اند و برخى گوسفند (و بسيارى دراز گوش) و اگر شاگرد دستغيب باشند سر از خرس و ميمون هم در مى آوريم. همين اندک باشد تا مجالى ديگر فقط خواستم ياد آور شوم خانه از پايبست ويران است.
به قول استاد خيلى در مورد معنى کلمه ها وسواس نمى کنيم. يه چيز ارزشمند و خوبى هست به اسم عدالت که دوست داريم در جامعه باشد. از جمله موارد مهم هم اقتصاد است. و چه چيزى مهمتر و ارزشمندتر ازعدالت اقتصادى؟ بماند که خود اقتصاد مال خر است! در جامعه اسلامى هم که نميشود از راه حلهاى ليبرالى استفاده کرد. پس ميرويم سراغ «اقتصاد اسلامى». به قول اون آقا تو اين مملکت تئوريهاى ليبرالها را پياده ميکنند و مردم اين همه بدبختى را از چشم ما آخوندا ميبينند. بگذاريد ما (آخوندا) اقتصاد اسلامى را پياده کنيم ببينيد همه چيز خوب ميشه درست مثل قديم.
سوال من اينجاست که آيا اقتصاد و يا هر مقوله انسانى ديگر پيچيده تر از آن نيست که با بخشنامه مديريتش کرد. به گمان من همانطور که دست اندازى در طبيعت به شناخت آن احتياج دارد، مديريت جامعه انسانى هم به شناخت آن نياز دارد. البته شايد روشها و معيارهاى دانش طبيعى با دانش انسانى متفاوت باشد ولى بهر حال اين حوزه هم حوزه «هست و نيست» هاست نه حوزه «بايدها و نبايدها». بله اقتصاد اسلامى ميتواند هدفها را نشان دهد ولى راه را جز از دانشمندان اين رشته نميتوان پرسيد. مگر اينکه معتقد باشيم اسلام علاوه بر هدف، برنامه هم دارد. در اينصورت ياد آور ميشوم که هنوز از خاطره ها نرفته که کليسا دانش طبيعى را هم از متن آسمانى مى گرفت و ديديم که چگونه عقب نشينى کرد.
نميدانم آيا جنتى هنوز هم ميخواهد علوم طبيعى را از کتاب و سنت بگيرد که در آنصورت ترجيح ميدهم بروم سراغ کار و زندگيم. اگر نه بگويد علوم انسانى را چگونه از متون دينى اقتباس ميکند. گيريم که اين متون، منابع علوم انسانى باشند - و نه فقط امر و نهى ها - در اين صورت باز ياد آور ميشوم متن هم از پيش خود معنا ندارد و اگر هم دارد خودش را در برابر هر کس و ناکس لخت و عريان نميکند! معنا را ما تحت تاثير الگوى زمانه به متن ميدهيم و فقط بايد منتظر عشوه ها و شايد هم اخم و تخم هاى او باشيم. فراموش نکنيم برداشت ما از متون دينى همان اندازه انسانى است که ديگر علوم طبيعى و انسانى.
شايد رئيس قبيله اى دور افتاده از تاريخ و تمدن بتواند آنرا با بخشنامه سرپرستى کند ولى جامعه امروزى را بايد به دست دانشمندان سپرد. اينکه آيا ميتوان هدفها را از دين بر گرفت باشد براى بعد؛ در آنصورت هم برنامه ها را نميتوان از متن ها بر گرفت و يا اگر گرفت هاله اى قدسى پيرامونش گرفت و مخالفان را به آتش تکفير سوزاند.