لبو فروش
ـــــــــــــــــــــ
نیما قدیمى
پس ازfail شدن پروژه مردمسالارى الکترونیک و در پى سخنان اخیر این زنیکه رایس، پروژه جنگ الکترونیک را در دستور کار قرار دادیم. ابتدا براى جذب اعتبار علاوه بر تجهیزات لازم، به براورد نیروى انسانى مورد نیاز پرداختیم. براى شروع کار ۲۵۰ نفر با حقوق ماهى ۳.۵ میلیون تومان در ماه کافىست. پول را که گرفتیم میریم ۴ تا دانشجو میگیریم با ماهى ۲۰۰ هزار تومان، از خداشونم هست. سر سال هم میریم یه پرشیا میگیریم نقره اى. همکارم که ازون ور آب اومده، ریش گذاشته و پیرهن یقه میرسلیمى میپوشه تا پول رو حتمن بهمون بدن. بهش میگم نه بابا دیگه دوره این چیزا گذشته الآن دور، دور یقه سفیداس! میگى نه گوش کن تا برات تعریف کنم:
۷-۸ سال پیش بود. ما برا خودمون یه کارى تو صنعت جور کرده بودیم و حرفى برا گفتن داشتیم که یهو سر و کله این بابا از آمریکا پیدا شد با کلى ریش و پشم. البته سوادش درس بود ولى ادعاش زیادى گنده بود. هر چى گفتیم آقاى وزیر کارخونه آى … که همینطورى نیست. ما که اینجا هویج خورد نمیکنیم؛ ما صنعت این مملکت رو میشناسیم؛ کسى حرف ما رو گوش نکرد. کلى پول بیزبون نفت رو دادند این بابا هدر داد. ما هم مجبور شدیم بریم دنبال قاچاق. مواد مخدر نهها، قاچاق آى سى. بعضى همکارا هم روم به دیوار رفتند تو کار لباس زیر زنانه. البته اینکه خارج نرفتیم به خاطر اینه که با معضل فرار مغزها مخالفیم. من که حاضرم برم سر خیابون وایسم لبوفروشى کنم ولى مثل برادرم نرم آمریکا نوکرى اجنبیا رو بکنم.
خلاصه دردسرتون ندم. همین پارسال یه مجلس ختم گرفتند و طرف بعد از۵ سال گند زدن به صنعت آى … یه اعتبار دیگه گرفت تا ۵ سال دیگه هم به صنعت آى … گند بزنه. با این تفاوت که ایندفعه دیگه از ریش و پشم خبرى نبود. به خدا اگه مجرى تلویزیون معرفیش نکردهبود، عمرن اگه مىشناختیش. همچین سهتیغه، تر و تمیز!
به هر حال در راستاى همین جنگ الکترونیک یه چند روزى دارم میرم برّ بیابون. به اینترنت هم دسترسى ندارم. موبایل هم نمیتونم ببرم. ولى من میبرم، اگه بر نگشتم بدونید موبایل رو دستم دیدن و منو به عنوان جاسوس گرفتند. پس بقیش باشه تا از مأموریت یا زندان برگردم.
پانویس: … ها را خودم سانسور کردم که یوقت به کسى برنخوره.