مدياکراسى به جاى دموکراسى
_____________
آرمين راد
جهان سوم را با چه کلماتى مىتوان توصيف کرد؟ تاريکى، مشخص نبودن روابط بين افراد، مرموز بودن اعمال حکومتى، محرمانه بودن هر آنچه در لايههاى بالا اتفاق مىافتد، جدايى بين دولت و ملت، ميزان مشروعيت پايين حکومت، اقتصاد تکمحصولى، وجود مافياى اقتصاد تکمحصولى، حکومت ديکتاتورى، تمايل براى خاموش کردن هر نور (و فانوس!!!) و جلوگيرى از هرگونه نقد نظام سياسى اجتماعى اقتصادى، تمايل براى حفظ وضع موجود
جهان اول را با چه کلماتى مىتوان توصيف کرد؟ روشنايى بيش از حد، قانونمند بودن روابط افراد، انطباق قانون و فرهنگ و باورهاى عاميانه، آشنا بودن هر کس به وظايف و حقوق خود، بمباران اطلاعاتى جامعه، اقتصاد مبتنى بر کار و توليد، تمايل براى کشف حقيقت و نقد لحظه به لحظهى نظام سياسى و اقتصادى و اجتماعى، نهادينه شدن پيشرفت مستمر، نظام سياسى دموکراسى
در برابر گزارههاى فوق، يک سوال بزرگ بدون پاسخ مىماند که تکليف دانايى در اين بازى چيست؟
براى اين که اين مساله روشن شود يک مثال مىزنم:
فرض کنيد کسى در ايران سال 1370 مىخواست در مورد چگونگى شکنجه در زندانهاى ايران جستوجو کند: علاوه بر عدم وجود منابع کافى براى انجام اين تحقيق، دسترسى به قربانيان شکنجه خالى از خطر نبود و در نهايت انتشار آن نيز نمىتوانست از راههاى قانونى انجام پذيرد. ضمن اين که در صورت انتشار خطرات فراوانى فرد را تهديد مىکرد. (ايران سال 1370 را مثال زدم تا اثرات اينترنت و ماهواره را در روشن کردن اين فضاى تاريک حذف کرده باشم)
حال فرض کنيد کسى در مورد شکنجه در زندانهاى آمريکا گزارشى تهيه کند. مشکلات کمتر است اما حجم اخبار بالاست و نتيجهگيرى دقيق مستلزم صرف وقت زيادى است. انتشار آن نيز به سادگى انجام مىشود اما در صورتى که مقالهى منتشر شده درگير بازىهاى سياسى نشود به همان راحتى در لابهلاى سيل اخبار گم مىشود و اثر چندانى به جا نمىگذارد. ضمن اين که آگاهى مردم عادى و عموم جامعه که اصولا اين سيل اخبار را پىگيرى نمىکنند نيز در اين مورد بالا نيست و بالا هم نخواهد رفت.
بنابراين مىتوان نتيجهگيرى کرد که دموکراسى به نحوى درگير همان مشکلى است که جوامع توتاليتر با آن مواجهاند و آن عدم نشر و گسترش دانايى به نحو موثر است. منتها در جوامع دموکراسى توده اين کمبود را کمتر احساس مىکند و به نحوى نورى خيرهکننده چشمها را کور کرده است و در جوامع توتاليتر عموم مردم اين تاريکى را حس مىکند و از آن رنج مىبرد.
بنابراين مىتوان گفت که در جهان اول به تدريج مديا جاى دموس را گرفته و دموکراسى به مدياکراسى و يا همان حکومت رسانهها بر مردم تبديل شده است. چند نکته در اين بين حائز اهميت است:
1) مدياکراسى باشد يا دموکراسى، با توجه به نهادينه شدن نقد و بهبود مستمر در درازمدت مىتوان اميدوار بود که سيستمهاى جهان اول ضمن حفظ پايدارى به سمت رفع مشکلات گسترش دانايى عمومى حرکت کنند.
2) فضاى خاصى که با گسترش اينترنت و ماهواره در جوامع توتاليتر و از جمله ايران پديد آمده است باعث شده که راه باريکى از عبور اطلاعات (و نه دانايى) به داخل باز شود. با توجه به اين که اين اطلاعات به طور عمده در اختيار طبقهى نخبه قرار مىگيرد و از آن طريق در جامعه منتشر مىشود شاهد افزايش قابل توجه دانايى در اين جوامع هستيم. هر چند که حکومتها اين را برنتابند و در واقع حکومتهاى توتاليتر از روند رو به رشد دانايى عقب افتادهاند.
3) وجود فضاى محدود انتقال اطلاعات باعث مىشود که قسمتى از مزاياى جامعهى اطلاعاتى مدرن به همراه مزيت جوامع توتاليتر که عدم بمباران اطلاعاتى است با هم ترکيب شوند و اين باعث افزايش دانايى عمومى، بالا رفتن سطح توقعات و درک درست از مفاهيمى مثل قانونگرايى در اين جوامع خواهد شد و اين در درازمدت نويد پيشرفت را به اين جوامع خواهد داد.