در ضرورت نگاه عقلگرایانه
«در حاشیه یادداشت اخیر مجید محمدی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائی
اشاره: مجید محمدی در آخرین یادداشت خود در سایت گویا با عنوان «در ضرورت بیدینی تكثرگرایانه»،آن را «پنجرهای برای نفس كشیدن» خوانده و آوردهاست که «الحاد و بیدینی، هر چند به صورت تظاهر و خودنمایی باشد» فرصتی است برای آن که به حاکمان بگوییم « ما هستیم و مثل شما هم نیستیم و نمیخواهیم مثل شما باشیم».وی گفته است:«جامعه ی امروز ایران بیش از همیشه به یك جریان جدی بیدینی و الحاد و كفر در حوزه ی عمومی نیاز دارد تا خواستها و مطالبات این اكثریت در حال جان كندن را مقولهبندی، صورتبندی و تئوریزه كند و جریان الحاد و بیدینی را در قد و قامت تحلیلی و سیاسی جریان روشنفكری مذهبی و جریان اقتدارگرایی دینی با همان قدرت و شجاعت مطرح سازد».وی که گویا سکولاریسم را برابر با الحاد گرفته با اطمینان ادعا کرده است:«اگر امروز در جامعه ی امریكا، علیرغم قدرت زیاد نو- محافظهكاران مذهبی هنوز جای تنفسی وجود دارد دقیقا به همین دلیل است كه جریان بیدین بسیار قدرتمند است و كسی را یارای این نیست كه این جریان را از حوزه ی عمومی بیرون راند یا به سكوت وادارد.»وی گفتهاست چون روشنفکری دینی نتوانسته است در برابر اقتدارگرایی و تمامت خواهی دینی بایستد، «اكنون بیدینی و الحاد، آن هم به طور آشكار و نه در پستو و زیر زمین خانهها، و فاصلهگیری از روحانیت به كار باز كردن پیچ و مهرههای ماشین استبداد مذهبی و باز كردن دایره ی تنگ حوزه ی عمومی می آید. »
وی در ادامه به زعم خود برنامه و استراتژیهایی را برای این کشف عظیم ارائه میدهد که توصیه می شود پیش از پرداختن به یادداشت زیر به طور کامل خوانده شود. محمدی که سعی میکند تا در این برنامه و استراتژیها کمی کوتاه بیاید در پایان دچار تناقضگویی آشکاری میشود و با نقش بر آب نمودن نقشههای پیشین مینویسد:«هیچ كس در هیچ جامعهای نمیتواند دین و دینداری را از عرصه عمومی حذف كند. آنچه در اینجا محل بحث است مقابله با حضور دین و دینداران به عنوان ” تنها “ نیروی اجتماعی ” بالاخص“ در عرصههای سیاستگذاری، قانونگذاری و قضاست.»و این در حالی است که وی به خیال خود با الگوبرداری از غرب ییش از این در همین یادداشت شتابزده، نیاز «به یك جریان جدی بیدینی و الحاد و كفر در حوزه ی عمومی» را تنها راه نجات اکثریت خسته دانسته است.
هر چند به نظر نمیرسد مدعیات بدون مطالعه و بینگاه علمی جناب محمدی ــ با نهایت احترام به ایشان ــ در این یادداشت مورد توجه جدی قرار گیرد و خواننده به معنای نماینده همان اکثریتی که مورد خطاب ایشان است از آن به عنوان تزلزل مقطعی ناشی از فشار بر ذهن خسته نویسنده در خواهد گذشت، توضیحاتی در باب روشنگری در این باب و بیشتر برای رفع تزلزلهایی از این دست ضروری به نظر رسید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شکی نیست پیدایش علوم جدید از نخستین عوامل پیشرفت در غرب و ظهور پروتستانتیسم در برابر استبداد روحانیت مسیحی و مرجعیت کلیسا بود. راسیونالیسم یعنی جانشینی عقلانیت و به قول ماکس وبر افسون زدایی از جهان در غرب باعث شد که توجه انسانها به قوانین علمی معطوف شود و از بسیاری از خرافات چشم بپوشند، واجد توسعه شوند و اخلاق مناسب با توسعه جدید پدید آورند. اندیویدوآلیسم به معنای فردگرایی و پیدایش فرد انسانی به مثابه یک اصل و ارزش، خودمختاری و استقلال وی را اعلام کرد و با گلوبالیسم به معنای جهان شمولی شدن امور و فراگیر شدن مدلهای مدرنیته در برابر سنت، مدرنیسم قوام یافت.
همچنین جای هیچ شکی نیست که هرچند تمدن غرب در بهرهبرداری از علوم تجربی به ظاهر از دین دور شد، اما با چرخشی معطوف به عقلانیت ارزشی ــ آن گاه که عقلانیت ابزاری نیاز به معنی را گسترش داده بود ــ موجب بیداری احساس و مطالبات مذهبی شد و این چنین است که غربیان مدتهاست که میکوشند تا با «مدرنیزاسیون مدرنیته» بحران ایمان را در جوامع خود حل کنند. آنان سعی کردهاند تا با اقبال به «کثرت گرایی» ــ عنوانی که آقای محمدی برای بیدینی تجویز کرده است ــ از دنیای سیاه و سفید دیدنها عبور کنند. فیلسوفان غربی به درستی پی برده اند که در پس پلورالیسم میتوان جایگاه دین در مدرنیته را بازاندیشی و تامل کرد و به خویشتن دینی خویش بازگشت و جناب محمدی بیتاملی در خور و حد اقل نسخهبرداری صرف از غرب،نسخه «الحاد متکثر» میییچد و گویا می خواهد گوی سبقت از آخوندزاده و ملکم خان ربوده و خدای ناکرده از آن سوی بام بیافتد!
این که ما با تمام ایمان مان از رشد و رفاه و آزادی بیبهرهایم و گرفتار بیقانونی و حق کشی و تن پروری و دروغ و تبعیض و ظلمیم از نامسلمانی ماست و قانون و دموکراسی و آزادی و آسایش و آزادی، مولود التفات غرب به «علم» و «عقل» بوده است و نه بیدینی و الحاد! چیزی که ما و نگارنده یادداشت «پنجره ای برای نفس كشیدن» از آن دور ماندهایم و آسمان و ریسمان را به هم میبافیم تا ذهنیات خام خود را به خورد دیگران دهیم!
عقل میگوید جامعهای که به آفت استبداد مبتلاست نمیتواند قدم در جاده ترقی و تعالی گذارد، هرچند دینی و اسلامی باشد. همین عقل هم می گوید علم و تکنولوژی با دیندار بودن قابل جمع است چنان چه با الحاد، و میگوید سطح معیشت و معرفت هیچ ارتباط مستقیمی با دین ندارد، بلکه به نظر می رسد تاثیرگذارترین عامل عقب ماندگی جوامع دینی و مسلمین و به ویژه ما ایرانیان در طول تاریخ «استبداد» بوده است.آن چه قرنها در ذهن ما خانه کرده است.چنان که زمانی برای فرار از آن به اسلام پناه آوردیم و این زمان هم کسی به خیال خویش به هدف زده و «الحاد» را تنها راه فرار از استبداد اسلامی یافته است.
اما باز همان که در مدعیاتمان از آن کمتر بهره گرفتهایم ــ یعنی عقل ــ میگوید در نتیجه ناامنی ناشی از نظام های استبدادی، مردم مجبور میشوند چیزی نگویند و وقتی انسان نتواند چیزی بگوید، رفته رفته مجبور میشود به جای آن دروغ بگوید و به دنبال دروغ، زورگویی و تملق و حق کشی و خودپرستی و ناراستی ظهور خواهد کرد. عقل میگوید در چنین شرایطی لازمه نزدیک شدن به قدرت و ثروت، زیر یا نهادن حق و قانون است و در این وضعیت است که با مراعات قانون و احترام به حقوق مردم نمیتوان به آنها رسید. این همان چیزی است که در نظام جمهوری اسلامی و در سایه ولایت فقیهان رخ داده است و جناب محمدی با نگاهی عامیانه، ابزارگرایی دینی متولیان دین را به مثابه دین دانسته و به الحاد توسل جستهاند، گویا فراموش کردهاند و یا نمیدانند که حتی غرب نیز که پذیرای ایشان است پس از سپری کردن دورههای شکاکیت رابرت بویل و دوره نفی مسیحیت و خدا از سوی ولتر، عصر الحاد صریح فویرباخ و دوران بحران دین به نمایندگی آرتور کوستلر از قرن هیجدهم تا بیستم را نیز پشت سر گذارد و در غربت معنویت، دین را بو میکشد، که اینچنین به چشم برهمزدنی به اندازه فاصله میان قلمزنی در دوران حضور در ایران تا اقامت در غرب و یادداشتهایشان در صفحههای مجازی، شکاکیت و نفی دین را پشت سر گذارده و به الحاد رسیدهاند!
باز فراموش کردهاند یا نمیدانند که بر خلاف تصور ایشان، اندیشمندان قرن حاضر در غرب تا آنجا که توانستند کوشیدند تا دین را به گونهای از دست ندهند و به هر بهانهای خواستهاند تا آن را سر پا نگاهدارند تا از یادها و دلها نرود. اما دریغا که دینداری رایج متولیان دین چنان بود که جای دفاع نداشت، چنان که در ایران امروز.دین کلیسایی چنان مینمود که در برابر رقیب نای ایستادگی نداشت.اما این فرآیند بدین معنا نبود که کسانی آمدند و با سلاح علم به جدال دین برخاستند و با تبعیت از الحاد، دین را فدای انسان کردند! وگرنه تاریخ اروپا سرشار از دین بود.چنان که هنوز هم تدین در آن دیار کم نیست و همانها که از تقدیس تقدیس گرایان رویگرداندند، هنوز به ذات خداجوی خود پشت نکردهاند. تو گویی فراموش کرده اند سخنان «آلبرت اینشتین» و «ماکس پلانک» را در رسای خدا و دین و اینکه «لوتر کینگ» که بود و چه گفت و چه کرد! باز شاید فراموش کردهاند و یا نمیدانند که عصر روشنایی غرب، مردم را از ارباب کلیسا گرفت، اما کلیسا همچنان برای مردم باقی ماند!