خرد کردن استخوان دموکراسی*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدین ضیائی
۱:ظهور فاشیسم در اروپا
تولد فاشیسم در اروپا همه روشنفکران را مبهوت کرده بود، زیرا نمیدانستند چگونه باید در مقابل این جنبش مخوف بایستند. سلاح اینان قلم و کلام بود و در برابر تیغ فاشیسم کلمه را توان مقابله نبود. فاصله میان گفتار و کردار نیز،مرام فاشیسم را در هالهای از ابهام فرو میبرد و این که دریابی انقلابی یا ارتجاعی است، راستگرا یا چپ دشوار مینمود.(۱)
«جوزپه آنتونیو بورجسه» عقیده داشت که ارکان فاشیسم دارای ماهیت روانی و احساسی است که نخست در روانها به وقوع پیوسته و سپس به پهنه واقعیت تاریخ راهیافتهاست.او میگفت فاشیسم چیزی ندارد که نزد متفکران راستین مقبول افتد. اما برای آنان که توشه فکری ندارند و گرسنگی میکشند، غذای روحی روزانه فراهممیکند. وی فاشیسم را نوعی رمانتیسم نازل و منحط میخواند که معتقد است زور حق ایجاد می کند و قدرت را به جای عدالت مینشاند.(۲)
«کارل مانهایم» در کتاب «ایدئولوژی و اتوپیا» پرده را پس زد تا اتحاد همدستان ناهمگن و پنهان پشت نقاب کریه فاشیسم را برملاسازد. او به این نتیجه رسید که در هنگامه دیوانگیهای عمله فاشیسم عدهای هستند که خونسرد باقی میمانند و نیروی خویش را برای حسابگریهای عاقلانه حفظ میکنند. این افراد برخوردار از قدرت و ثروت، همان سرکردگان نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و بازرگانان و صاحبان آشکارو پنهان قوای حکومتیاند که هنوز امیدوارند از عدم امنیت عمومی عامدانه موجود، به سود خویش بهرهبرداری کنند.
«اریک فروم» صاحب کتاب «گریز از آزادی» نیز معتقد بود که راز موفقیت فاشیسم در آسیب پذیری مردم عادی پایین و کمتوان جامعه نهفته و فاشیسم توانستهاست با تکیه بر تنهایی افراد و سرکوب زندهدلی و مردمآمیزی در آنان، که در مورد این طبقه بیشتر به چشم میخورد، به واسطه تلاشهای ویرانگرانهشان، نزدشان مقبول افتد و از آنها در پیشبرد اهداف خود استفاده کند. زیرا افراد این طبقه گمان میکردند که همه گرفتاریهایشان از شکست و سرافکندگی کشورشان سرچشمه میگیرد، نه این که خود آنان در میدان اجتماعی و اقتصادی از زمان عقبمانده و عقب نگاهداشتهشده و از دور خارجشدهاند و هرگز درک نمیکردند فاشیسم چقدر برای بقای اجتماعیشان زیانبار است. به اعتقاد فروم، هواداران فاشیسم، به سبب عشق به قدرتمندان و تنفر از ضعف ضعفا، کینه توزی و تنگ نظری، افراط گرایی و عدم توانایی بیان عواطف خویش به شیوه مسالمت آمیز و خالی از تعصب، به سوی فاشیستها جلب میشوند.
«گائتانو سالومینی» و «فرانتس نویمان» از دیگر منتقدان فاشیسم معتقد بودند که سرمایهداران بزرگ در دوره فاشیسم کارشان پر رونق بود و اغلب آنان از همکاری با حکومت فاشیستی خوشوقت هم بودند و به تدریج که رژیم دوام بیشتری یافت، نوعی هم زیستی سودآور بین بالاترین سطوح رهبری بازرگانی و صنعت و عالیترین سطح رهبری حزب حاصل شد. بدین ترتیب تنها سرمایهداران توانستند بدون کوچکترین لطمهای دوران فاشیسم را پشت سر بگذارند و در حالی که افراد طبقه پایین و متوسط جامعه به کسانی مانند هیتلر و موسولینی اعتماد کردهبودند، سرانجام دریافتند که قربانی اتحاد فاشیسم و سرمایهداری شده اند.
«هانا آرنت» فاشیسم را محصول سیاست طبقاتی و مبتنی بر منزلت اجتماعی میدانست و بیشتر بر تاثیر نهادهای توتالیتر و فنون کنترل اجتماعی فاشیسم تاکید میورزید. او در کتاب « سرچشمههای توتالیتاریسم» بر ماهیت غیر عقلانی نازیسم صحه میگذارد و اقبال جنبش فاشیسم را استقبال انسانهایی از آن میداند که به ظاهر هویت طبقاتی خود را از دست داده و در جست و جو برای رسیدن به امنیت روانی جدید،آلت دست جنبش شدهاند.
آرنت بر وجود رابطه بین فاشیسم و معضل «انسان مدرن» در جامعه سنتی تاکید بسیاری دارد، در حالی که به نظر میرسد ظهور فاشیسم بیشتر به دلیل کشمکش بین «منافع طبقاتی» بودهاست.همچنین آرنت بیتوجه به اهمیت «محافظهکاری افراطی» برای فاشیسم، برای «یهودیستیزی» اهمیت بیش از حدی قایل است.
«جان وایس»معتقد است فاشیسم در نخستین مرحله، جنبش افراطی راست و ائتلاف میان جناح راست و گروههایی است که با پیروزی لیبرالیسم و سوسیالیسم ــ در جوامعی که سیر تحول به سوی نظام اجتماعی مدرن را آغاز میکنند ــ بیش از همه منافع خود را از دست میدهند.وی معتقد است برای شناخت فاشیسم در یک دوران ویژه،علاوه بر مطالعه ایدئولوژیک آن باید به مطالعه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دوران بروز و حضور آن نیز پرداخت.
بر پایه چنین مطالعهای، فاشیسم در هر دورانی نکات مشترکی دارد که بدانها تمسک میجوید.برخی از این نکات مشترک عبارتند از:
ـــ برداشتهای انداموار انگار (Organicist) از اجتماع بر اساس آرمانگرایی فلسفی
ـــ بیزاری از سرمایه داری مدرن
ـــ نژاد پرستی و نظامیگری
ـــ نگرش ضد دموکراتیک و بیاعتقادی به آرای مردم و برداشتهای نخبهگرایانه از رهبری سیاسی و اجتماعی
ـــ مطلق باوری(absolutism) و جلوگیری از فعالیتهای فرهنگی، دینی و اجتماعی و هنری و سیاسی خودجوش مردمی
ـــ ایجاد فضاهای پلیسی و نهادینه کردن ارعاب و کنترلهای توتالیتر مآبانه برای حفظ ارزشها و منافع محافظه کارانه
ـــ رواج تقدیرگرایی در میان تودهها(fatalism)
ــــ اقبال به جنگ و کشورگشایی و دخالت در امور دیگر کشورها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*:اگر دموکراتهای جهان میخواهند بدانند که برنامه ما چیست، به آنها بگویید برنامه ما خرد کردن استخوان دموکرات های جهان است.«موسولینی»
(۱):من هم انقلابیام،هم واپس گرا.«موسولینی»
(۲)هیچ پیشگویی در یک قرن گذشته...هرگز تصور چیزی مانند فاشیسم را نمیکرد...آنارشیسم بود...صلح و جنگ و طوفان نوح و پانژرمانیسم و ... بود،فاشیسم نبود. فاشیسم همه را شگفتزدهکرد. «جوزپه آنتونیو بورجسه، نقل از کتاب هجرت اندیشه اجتماعی، ترجمه عزت اله فولادوند ـ ص۸۲»
بخش دوم این یادداشت، « فاشیسماسلامی فقیهان» را در روزهای آینده بخوانید