نامه سرگشاده به خودمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
دوستان عزيز وبلاگستان،
بگذاريد بدون لفاظى و تعارف اصل مطلب را خودمانى مطرح کنم. همين سه چهار ماه پيش بود که حسين شريعتمدارى همزمان با دستگيرى دوستان اينترنتى و روزنامه نگار از راه رسيد و مقالهاى به نام «خانه عنکبوت» نوشت. سوژه خوبى شد براى طنز نويسان و همه يک فصل مفصل به ظاهر و باطن برادر حسين خنديديم - که به حق خنده دار هم هست - نگارنده اين سطور جسارتا همان موقع نوشت که اين کارهاى حسين بازجو با هدف ارعاب و ايجاد تفرقه بين وبلاگ نويسان در دراز مدت معمولا جواب مى دهد و ما بايد اينبار کارى کنيم که اين پروژه با شکست مواجه شود. قصد آنها اين است که همانطور که بساط و سفره اصلاح طلبى را جمع کردند - کار را به جايى رسانده اند که اصلاح طلبان جديتر ما (با آنها که هر جا که آش باشد حاضرند کارى ندارم) سقف مطالبات اصلاحطلبى را بعد از هشت سال بگير و ببند، تاييد صلاحيت دکتر مصطفى معين گذاشتهاند! - قصد دارند بساط و سفره وبلاگ نويسى مزاحم را جمع کنند. وبلاگ نويس مزاحم کسى است که نگران سرنوشت کشور است. خبرى (رسمى حتى) از جايى مى گيرد، چهار خط تحليل مى کند، بحث راه مى اندازد، تومار نويسى مى کند، حمايت و اعتراض مدنى و کاملا قانونى مى کند. (البته در جمهورى اسلامى، نامه سرگشاده نوشتن هم جرم است) اينها مى خواهند اين بساط نباشد. دانستن سم است. تحليل ايجاد شبهه است. نگران اعدام هاى بيگناهان در جمهورى اسلامى بودن حرام است.
با خوشبينان منفعت طلب و کسانى که خودشان را به خوشبينى زدهاند و حرف از گل و بلبل در فضاى سياسى اجتماعى اين مملکت مى زنند هيچ حرفى نيست. روى سخن من با دوستان عزيزى است که گمان کرده اند با صبر و سکوت در برابر اين جاهلان شلاق به دست، آنان آرام مى گيرند و بعد از مدتى فضا عادى مى شود. اين دوستان معتقدند نبايد به اين عمله استبداد از گل خوشتر گفت، نبايد دست به هيچ کار اعتراض آميز زد، نبايد آنها را به سرکوب تحريک کرد. اينها همه حرف هاى خوب و عاقلانهاى به نظر مى رسد. ولى تجربه هشت سال اصلاح طلبى دقيقا خلاف اين را نشان مى دهد. هر جا که اصلاح طلبان و آزادى خواهان يک گام عقب نشينى کرده اند، استبداد دو گام به پيش آمده. اين مطلب اظهر من الشمس است و نيازى هم به شاهد و بينه نيست.
برگرديم به اصل مطلب خود. اگر مى خواهيم نفس کشيدن را هم به منوط به دستور دادستان عمومى و انقلاب تهران کنند، بهترين کار اين است که ساکت بنشينيم و غير تسليم و رضا چاره اى نجوييم. اما اگر فضاى مجازى را - که البته امکاناتش محدود است و نبايد گمان کنيم که فضاى مجازى عرصه اى واقعى براى مبارزه با استبداد است - به عنوان آخرين فضا براى نفس کشيدن مى خواهيم، بايد براى حفظ و نگهداشت آن به پا خيزيم و کارى بکنيم.
نامه سرگشاده به دادستان ، استفاده از حداقل امکانات قانونى براى اعتراض است. البته اگر کسى راه حل بهترى دارد آن را مطرح کند. قطعا سکوت و صبر و خود را به کوچه على چپ زدن، راه حل عاجزان و تسليم شدگان است. ما حق داريم لااقل در اين فضاى مجازى نفس بکشيم. حق خودمان را بگيريم. از شکنجه ديدگان و دوستانى که در اين راه طعمه عمله استبداد شدهاند قطعا بايد حمايت کنيم. ما مىتوانيم و بايد با هم باشيم. به خاطر وبلاگ خودتان و اورکات هم که شده بىتفاوت نمانيد.