انتخابات پر شور!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
چشم دشمنان نظام مقدس کانادا در آمد از بس که انتخابات پر شور بود! نتايج اين انتخابات تا حدى غير منتظره بود . اما نکته جالب اينکه همه حزب ها و هواداران تا پاسى از شب شادى مى کردند و کسى ناراضى نبود! در ونکوور و بريتيش کلمبيا (سواحل غربى) به دليل اختلاف زمانى راى گيرى هنوز در حال انجام بود که جشن شادى کبکى ها در سواحل شرقى به پا شد. (اينهم خودش يک باگ انتخاباتى است که قرار است فکرى به حال آن بکنند. ديدن نتايج شرق بر تصميم غربيان تاثير مى گذارد. مشکل اين است که کره زمين گرد و کشور کانادا مقدارى وسيع مى باشد!) آراى هر حوزه به صورت آن لاين بلافاصله بعد از اتمام زمان انتخابات آن حوزه شمارش ميشد و بلافاصله نتايج روى خروجى خبرگزارى ها و صفحات تلويزيونى تمام رسانه هاى کانادايى مى رفت. (به قول هودر، تعداد انتخاب شدگان هر حزب هم با رنگ مخصوص به همان حزب نشان مى داده ميشد.)
در هر حال حاصل کار به اين ترتيب شد که حزب ليبرال اکثريت مطلق خود را از دست داد اما با يک اکثريت ضعيف توانست ۱۳۵ کرسى پارلمانى را بدست آورد. محافظه کاران در نهايت با ۹۹ کرسى دوم شدند و حزب بلاک و NDP به ترتيب با ۵۴ و ۱۹ کرسى در مکان هاى بعدى جاى گرفتند ، ساير احزاب مانند حزب سبزها و کمونيست و حزب جديد التاسيس مارى جوانا(!) - اين آخرى طرفدار آزادى کامل خريد و فروش مارى جوانا است! - و ديگر احزاب هيچکدام نتوانستند حتى يک نفر را به داخل پارلمان بفرستند. يک نفر و فقط يک نفر «کانديداى مستقل» و بدون وابستگى به هيچيک از احزاب توانست خود را از بريتيش کلمبيا به پارلمان برساند . حزب محافظه کار گرچه نتوانست پيروز انتخابات شود اما افزايش قابل توجه کرسى هاى اين حزب در پارلمان نسبت به دوره قبل چون يک شمشير داموکلس بالاى سر مارتين خواهد بود.همينطور احزاب بلاک و NDP که کرسى هاى ليبرال ها را تصاحب کرده اند، هر چند که امروز پل مارتين - درحاليکه احزاب ديگر خود را براى چانه زنى و مذاکرات ائتلافى آماده مى کنند - در يک اظهار نظر جنجالى اعلام کرد حاضر به ائتلاف با هيچ حزبى نيست!
در حاشيه : هر آنچه که قبلا در مورد پيش بينى هاى انتخاباتى نوشته بودم بر مبناى نظر سنجى هاى موجود بود که ظاهرا نتايج انتخابات با آنها تفاوت دارد.
اگر در آمريكا پوست ميوه را از پنجرهي ماشين به بيرون پرتاب كنيد، در حدود قيمت اتومبيلتان جريمه ميشويد. در ايران جريمهي بدترين و سنگينترين خلافهاي رانندگي حتي به يكصدم قيمت اتومبيل هم نميرسد. پس طرح افزايش تدريجي جريمهها كه چند وقتي است دارد اجرا ميشود يك طرح مدرن و كاملا مناسب است. مخالفين اين طرح بيشتر از اين ناراضياند كه نظم اعصابخردكن موجود در بينظمي خيابانها را بههم ميريزد، يعني هنوز بقيهي قسمتها اشكالات فراواني دارند و اين طرح با بقيهي قسمتهاي جامعه نميخواند.
پاسخ مشخص است. ما نميتوانيم جامعهي بيماري را به كه خوردن كثافت عادت كرده است درمان نكنيم. درمان بايد به صورت تدريجي آغاز شود. طبيعي است كه در اين بين كه ميكروبها از بين ميروند ممكن است تعدادي از باكتريهاي مفيد هم از بين بروند اما گريزي از درمان نيست.
در هر صورت مدتي است كه در نيروي انتظامي تفكر مدرني ظهور كرده است كه نسل مديران جديد اين نيرو مثل سردار قاليباف و سردار طلايي طلايهدار آن هستند. اصلاحاتي كه در اين نيرو در اين چند سال (79 تا كنون) رخ داده شايد جزء موفقترين بخش اصلاحاتي باشد كه در كشور اتفاق افتاده است. حتي در نحوهي برخورد با متهمين سياسي در مجموع تفاوت عمدهاي بين موقعي كه متهم در اختيار سپاه است و وقتي كه در اختيار نيروي انتظامي است گزارش شده و در مواردي حتي پليس به روحيه دادن به متهمين و خانوادهي آنان پرداخته است. البته كاستيها هنوز هم كم نيست اما وقتي فكر و تخصص پشت قضيه باشد و آدم آن را احساس كند، ميتوان از خطاها چشمپوشي كرد و به بهبود سيستم اميدوار بود. موفق باشيد سردار.
شادى صدر مقاله اى در روزنامه شرق به عنوان «قلعه رفتن» نوشته است و به موضوع سازمان هاى مدنى و غير دولتى و اصلاحات غير سياسى پرداخته است. به کليت مقاله ايشان که دست بر قضا چارچوب منسجمى دارد کارى ندارم اما و صد اما ايشان در ابتداى مقاله خود نوشته اند:
« در بازى شطرنج، وقتى بيشتر مهره هاى مهم حذف شده اند و شاه در وضعيت تهديد جدى كيش و مات شدن قرار دارد، گاهى از روشى استفاده مى كنند كه به آن «به قلعه رفتن» يا به طور خلاصه «قلعه» مى گويند. در اين روش شاه، پشت سه سرباز و يك قلعه پناه مى گيرد. به نظر مى رسد با تغيير وضعيت در انتخابات آينده رياست جمهورى با كنار رفتن احتمالى اصلاح طلبان وضعيت «قلعه» در جامعه مدنى ايران حاكم خواهد شد. »
بنده به عنوان يک آدم علاقمند به ورزش فکرى مظلوم ديار ما يعنى شطرنج بابت اين اظهارات دو روز عزاى عمومى اعلام مى کنم!! خوانندگان عزيز خود بهتر از من ميدانند که اولا قلعه رفتن «روش» نيست يک «حرکت» است ثانيا معمولا در اوائل بازى بايد انجام شود نه در اواخر آن ، ثالثا يکى از شروط قلعه رفتن هم آن است که شاه (يا جديدا آقا!!) نبايد در وضعيت کيش باشد و خانه هاى عبور شاه نيز نبايد زير ضرب «دشمن» باشد!
نميدانم اين مقاله صفحه مهم سياسى از زير دست چند نفر از دوستان روزنامه شرق رد شده ولى يا حواسشان نبوده يا اينکه کسى براى شطرنج چندان اهميتى متاسفانه قائل نيست. تصور کنيد اگر همين اشتباهات در مورد فوتبال پيش مى آمد و شادى خانم مثلا کرنر و پنالتى را با هم اشتباه گرفته بودند، الان چه جنجالى به پا شده بود!
در هر حال دست اندر کاران روزنامه وزين شرق فضا را ژورناليستى تر مى خواهند که فى نفسه بد نيست اما اگر هم قرار است براى جذابيت يک مقاله موضوع آن با يک مثال جالب همراه شود، در بيان مثال دقت لازم صورت گيرد. خانم شادى صدر مى توانست به راحتى بنويسد : « گاهى اوقات در شطرنج حرکت قلعه رفتن در اواخر بازى صورت مى گيرد و … [ البته از سه پياده و رخ (يا به قول ايشان قلعه) بهتر است چيزى گفته نشود چون آن هم اصلا دقيق نبود.] » مى بينيد که اتفاقا مطلب جذابتر هم ميشد.
« هر که در اين سرا درآيد، نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد؛ چه آنکس که به درگاه خدا به جان ارزد، البته بر خوانِ بوالحسن به نان ارزد. »
قريب به هزار سال پيش، پيری در خرقان*، اين جملات را بر سر در خانقاه خود نوشت.
عجب پيشرفتی كردهايم ما!
*: شيخ ابوالحسن خرقانی. شيخ از سال 352 تا425 قمری در خرقان -قصبهيی در حوالی بسطام- میزيست.
گاو، ساندويچ و اسلام
ــــــــــــــــــــ
آرمين راد
آنان كه شير را با گاو ميفروشند و نوشابه را با ساندويچ و جمهورى را با اسلام، جفاي بزرگي در حق گاو، ساندويچ و اسلام ميكنند. و چه خدمتي بزرگتر از اين به دشمنان گاو، ساندويچ و اسلام. زور كه باشد، نفرت ميزايد و دشمني. ميپندارند كه حرمتها و ارزشها را پاس ميدارند. زهي خيال باطل! آن قدر كه شوراي نگهبان تخم كينه و نفرت كاشته است اسراييل تا صد سال نميتوانست بكارد.
اگر بتوان از آن دو اولي گذشت، از اين آخري نميتوان به اين راحتي گذشت. ظلم كرديد آقايان! ظلم پايدار نميماند. منتظر باشيد.
بىبىسى دقايقى پيش اعلام کرد که يک فروند هواپيماى ايرباس اى-۳۰۰ ايران اير که تهران را به مقصد دوبى ترک کرده بود در اطراف بافق سقوط کرده است. گفته ميشود که تمامى سيصد سرنشين اين هواپيما کشته شده اند. هنوز مقامات ايرانى در اين مورد توضيح رسمى نداده اند.
فراموش نکنيد که به طور متوسط در هر پنج روز يک هواپيماى ايرباس ايرانى - دقيقا مثل همانى که ناو آمريکايى وينسنتز بالاى خليج فارس زد و جام زهر به امام خورانده شد - سقوط مى کند و تمامى سرنشينان آن کشته مى شوند. در هراس نباشيد! خبر بالا جعلى است اما متاسفانه به طور آمارى صحت دارد!
- « دست فرمونم بيسته. عمرا کسى نتونه جلوى من ويراژ بده. »
- « ايشالا چيزى نميشه. بعدشم مرگ و زندگى دست خدا است. »
- « بذار بميريم راحت شيم از اين زندگى نکبت. »
- « خوب به من چه؟ چيکار کنم حالا؟ »
- « الهى به اميد تو، ماشين من بيمه حضرت عباسه »
اين ديالوگ هاى کليدى ايرانى براى همه ما آشناست. در اين مورد باز خواهم نوشت.
در پاسخ به مطلبی از آقای ابطحی ــــــــــــــــــــــــــ نقطه ته خط
كابوس میبینی. یا شاید فكر میكنی كابوس میبینی، یك اتاق، یك میز، دو صندلی. دونفر نشسته بر روی صندلیها. چیزی مثل یك متهم و یك مستنطق. بازجویی؟ نه بازجویی بازجویی كه نه. یكی تو دیگری كسی كه هیچ گاه ندیده و نمیشناسی اما او تو را میشناسد و در روزهای گذشته سایه به سایه دنبالت بوده است از محلات كودكی تا همسایهها، دوستان، آشنایان، علایق، سلایق، و حتی میزان و طول ریش و سبیلات یا كوتاهی و بلندی چادرت در ایام مختلف را خیلی بهتر از تو میداند و فقط یك چیز را نمیداند كه میخواهد امروز و در این ساعت آن را در لایههای درونی ذهن و روحت تفتیش كند و بیرون بكشد. شاید... شاید آرزو میكرد كه با یك متهی بزرگ یا چكش برقی، جمجمهات را سوراخ كند و محتویات آن را بیرون بریزد و آن چه را كه در مغزت برای او ـ فقط او ـ اهمیت دارد. زودتر بیابد و خوشحال از ادای وظیفه آن را در پوشهی روبرویش بنویسد.
از همه چیز میپرسد به جز كار و تخصصات از دین، سیاست و حتی فلسفه و حركت جوهری ملاصدرا.
ـ شعر از كی بلدی؟
ـ مولانا
ـ یه بیتشو بخون
از دریا چه میتوان گفت؟ شرمت میشود با كلام مولانا كاسبی كنی. سعی میكنی یك چیز ساده بگویی كه طرف نیز حالیش شود:
بند بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
فرضیهی توطئه و اصل برائت معكوس به كار میافتد. از دیدگاه روانكاوی مستنطق روبرویت، تو حتماً آشوبگر و به دنبال بند گسستن هستی و این نوع افراد برای همكاری جمعی خطرناكند احساس گالیله را رد برابر دادگاه كلیسا درك میكنی كه میگفتند: بگو! بگو زمین گرد نیست، بگو زمین نمیچرخد.
ـ به نظر تو توسعهی اقتصادی بهتره یا سیاسی؟
ـ خب...میشه گفت فعلاً توسعهی فرهنگی لازمتره بعد اقتصادی.
ـ چرا؟ این همه مشكل اقتصادی كه هست و این همه هم در مورد توسعهی سیاسی میگن.
ـ بله هست ولی وقتی فرهنگ درستی به عنوان زيربنای جامعه نباشد، در بهترین وضعیت اقتصادی و سیاسی هم امكان فساد وجود دارد.
تو هم چقدر سادهای؛ او در پی نكات منفی و نقطه ضعفهایت آمده نه نكات مثبت و كارآییات او نه كاری به تخصص تو دارد و نه به تعهدت و نه به سواد و معلوماتت و نه به این كه چه تواناییهایی داری و چه میتوانی بكنی، همین كه گمشدهی خودش را از هزار توی ذهنت بیرون بكشد، برایش كافی است و اگر نتواند مجبور میشود ریا و ظاهرسازیات را قبول كند.
بعد تمام میشود. مثل هر كابوسی كه بالاخره تمام میشود.
ـ بفرماین، جواب میدیم.
جواب میدهند مدتی بعد. نه، جواب نمیدهند، هیچ كاغذ و نامه و مدركی نیست. همین كه شفاهی به تو میگویند: نه، یعنی حرف زیادی موقوف.
یادت هست وقتی بیرون آمدی یكی پرسید:
ـ شیری یا روباه؟
خندهات میگیرد:
ـ شیرها را میدوشند و روباهها را میفروشند مثل این كه گوسفند بودن بیشتر ملاك است،چه چاره؟
و حالا تو ماندهای كه خواهر كوچكت كفش ندارد، تو ماندهای كه باز هم پینهی چادر مادرت را بشماری تو ماندهای كه پول داروهای پدر بیمارت را از كجا بیاوری، تو ماندهای و یك دنیا شرم از حضور مدام صاحبخانه برای طلب كرایهی معوق،تو ماندهای كه هیچ یك از اینها برای آنی كه در كابوست بود، هیچ اهمیتی ندارد، خدای او با خدای باورهای تو تفاوت دارد. خدای او خدای ریش و بلندی آن است و خدای تو خدای دل. خدای او خدای آداب قضای حاجت و بیتالخلاء و نحوهی طهارت است و خدای تو همه پاكی و مهر. تو ماندهای و قلبی كه در برابر این تبعیضات مچاله میشود تو ماندهای و زخم این همه سال و ماه دویدن و دویدن و دویدن، تو ماندهای و سالهای سال غربت در كشور و دیار خودت بیسرمایه و پارتی و به دنبال كاری كه مثل آدم، مثل بشر، مثل انسان، مثل این همه مسلمان، مثل این همه نامسلمان، مثل این همه ایرانی، مثل این همه انیرانی، بتوانی زندگی ـ فقط زندگی ـ كنی و از فضای پرلجن و متعفن سیاسی ایران دور باشی. هر سال هزاران جوان در ایران بدین گونه قربانی نئو انكیزسیون میشوند!
اما، اما یك چیز هست كه مهمتر از همهی اینهاست. چیزی كه مثل كورسویی در تاریكی ذهنت میدرخشد. چیزی كه در روزگار حجاب نان، روزگاری كه سیاست، عاطفه را سوزانده و باورهای انسانی را به خاكستر نشانده، تو را به فردا پیوند میزند و آن این كه خودت هستی، وجود داری، نفس میكشی، فكر میكنی، راه میروی و زندگی با یا بدون این كابوسها میگذرد و میتوانی با تمام وجود در قلبت مانند گالیله بعد از محاكمه و اعتراف به نچرخیدن زمین، آزادانديشانه و بیدغدغه فریاد بكشی: «اما آن میچرخد!».
انتخاب اصلح!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
انتخابات روز دوشنبه اين هفته در کانادا بعد از حدود يک دهه انتخاباتى است که تا دقيقه نود کاملا مشخص نيست که کدام حزب برنده آن خواهد بود. آخرين نظر سنجى ها از برترى اندک محافظه کاران خبر ميدهد، اما يک نکته وجود دارد و آن اين است که عده اى از کسانى که قصد راى دادن به کانديداهاى حزب محافظه کار را دارند به خاطر نارضايتى از عملکرد ليبرال ها است که به محافظه کاران متوسل شده اند و در آخرين لحظه ممکن است به کانديداهاى احزاب ديگر راى بدهند. در اين بين هواداران موسمى حزب سوم يعنى حزب NDP يا نئو دموکرات ها ممکن است در اين رقابت تنگاتنگ نقش عمده اى در سرنوشت انتخابات بازى کنند. عملا در استان هايى مانند بريتيش کلمبيا اين NDP ها هستند که به قول معروف نان ليبرال ها را آجر کرده اند و حجم زيادى از آرا چپ که مى توانست به حساب ليبرال ها ريخته شود به نفع نئو دموکرات ها در صندوق ها ريخته ميشود و در اين بين جک ليتون و حزبش (NDP) که مدام هر دو حزب رقيب را مورد انتقاد قرار مى دهد، موضع ائتلافى خود را مشخص نکرده است. NDP حزبى است که از نظر اقتصادى طرفدار افزايش تامين اجتماعى و خدمات عمومى و کاهش ماليات ها و از نظر اجتماعى داراى پايگاه وسيع در بين جوانان و خصوصا همجنس گرايان مى باشد و به طور کلى از نظر سياسى يک حزب چپ با گرايش سبز و طرفدار محيط زيست مى باشد. هر چند که سبز ها خودشان يک حزب جدا دارند که از محبوبيت کمترى بر خوردار است. ناگفته نماند که NDP با حدود هجده درصد آرا در کل از بختى براى پيروزى سراسرى در انتخابات بر خوردار نيست. غير از اين سه حزب يک حزب عمده ديگر هم وجود دارد. حزب Bloc حزبى است که طرفدار خودمختارى بيشتر استان کبک و پيگير مسائل فرانسوى زبان ها در سراسر کانادا است خصوصا تاکيد زيادى بر دوزبانه بودن رسمى کشور دارد. (که بر خلاف تبليغات رسمى کانادايى ها فرانسوى زبان ها در خارج از مناطق فرانسوى زبان کبک و قسمت هايى از انتاريو در بقيه مناطق با مشکلات زيادى دست به گريبان هستند) اين حزب در کل کشور حدود ده درصد هوادار دارد و معمولا مانند NDP مواضع تند و تيزترى دارد.
در هر حال بايد منتظر ماند و ديد که آيا استيفن هارپر اين رهبر نسبتا جوان آلبرتايى و تيمش آيا قدرت را در دست خواهند گرفت يا نه؟ ظاهرا تلاش هاى مرد زيرک و نطاق و کار کشته اى به نام پل مارتين - که بعد از اينکه زير آب نخست وزير محبوب سابق هم حزبى يعنى ژان کرتين را در سال گذشته زد، خواب هاى زيادى براى خود ديده بود - و انواع و اقسام تبليغات در مقابل چهره ظاهرا مظلوم و متين استيفن هارپر و ساير محافظه کاران موفق نبوده و کانادا ميرود که به اردوى راست هاى ماجراجو بپيوندد به نظر من نتيجه اين انتخابات در هر حال بر روى سرنوشت انتخابات نفس گير آمريکا نيز تاثير خواهد داشت.
بلا!
پيشبيني اوضاع سياسي ايران
ــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد
تحريم اقتصادي ايران را كارتر سه روز پس از اشغال لانهي جاسوسي شروع كرد. ده روز پس از آن در 23 آبان 58 داراييهاي ايران در آمريكا كه به 12 ميليارد دلار ميرسيد مسدود گرديد. با ادامهي تحريمها و آغاز جنگ، آمريكا سياست مهار دوگانه را اجرا كرد و با تقويت و يا تضعيف يكي از طرفين هم به ادامهي جنگ كمك ميكرد و هم مهار دو طرف را بدون اين كه خود وارد جنگ شود انجام ميداد. در واقع قدرت و واقعگرايي و عملگرايي فوقالعادهي هاشمي رفسنجاني بود كه باعث شد سرداران جنگطلب سپاه در دام بيافتند و ليستي بلندبالا از نيازمنديهاي خود ارائه كنند كه با ارائهي اين ليست به آيتالله خميني جام زهر نوشيده شد و جنگ به اتمام رسيد. به عبارت ديگر تحريمها و وضعيت اقتصادي ايران ممكن است دورههاي پرافتوخيزي را طي كرده باشد اما اثر عمدهاي در تصميمگيريهاي سران جناح تندرو نداشته است. ما با تحريمها در واقع از جامعهي جهاني منزوي شديم و اين به معني تعطيلي اقتصاد در ايران بود. در حال حاضر به جز بخش نفت عملا فعاليت اقتصادي قابل قبولي در سطح جهاني در ايران وجود ندارد و اين وضعيتي است كه سالهاست در ايران وجود دارد.
اين كه دولتمردان ايران به كرات اعلام كردهاند كه تحريمها اثر چنداني بر ايران نداشته است منظورشان بر خشكمغزي جناح تندرو بوده است و البته از اين جهت حرف درستي است. اما مجموعهي نظام جمهوري اسلامي با تمام ناكارآمديهايش نشان داده كه خطرهاي بزرگ را خوب درك ميكند و اين ميتواند اميدواركننده باشد. آن چه در آينده ميتوان انتظار آن را داشت تشديد حملات و تحريمها عليه ايران به خصوص پس از انتخابات آمريكا و از طرفي نرم شدن تدريجي مسئولين جمهوري اسلامي است. قاضي مرتضوي به عنوان ويترين قوهي قهريهي جمهوري اسلامي به تدريج به يك چهرهي مهربان تبديل ميشود و حرفهاي خوب از زبان آقايان فراوان شنيده خواهد شد. زندانيان سياسي آزار كمتري خواهند ديد و شرايط براي اين فراهم ميشود كه كسي مثل هاشمي بتواند جام زهر را به رهبر فرزانه بخوراند و بحث رابطه با آمريكا را (و در واقع باج به آمريكا) به طور جدي مطرح كند. نكتهاي كه بسيار مهم است اين است كه طرف ديگر دعوا يعني آمريكا در حال حاضر علاقهاي به مذاكره با ايران ندارد و نيازش وجود دشمني دولتي است كه به عنوان تهديد و هدف بعدي مطرح كند. بنابراين بايد منتظر بود و ديد كه آيا سرعت انعطاف آقايان بيشتر است يا قهر آمريكا. هر چند دوست دارم بنويسم كه تغيير رويهي آقايان برنده ميشود اما اين آتش تندي كه در تن آمريكا افتاده است بعيد است اين فرصت را به ما بدهد.
بايد از يك جايي شروع كرد. نوشتن خودم تو وبلاگ گروهي زيباي فانوس رو ميگم. وسواس زيادي براي نوشتن دارم هر چند ميدونم وسواس معمولا نتيجه معكوس داره. من از امروز نوشتن تو وبلاگ فانوس رو شروع مي كنم . اسمي رو كه دوست دارم بالاي نوشتههام باشه همون اسمي هست كه براي وبلاگم انتخاب كردم ؛ آن كودك گستاخ! اسم وبلاگم هم از يكي از زيباترين دست نوشته هاي دكتر شريعتي گرفته شده: "نميدانم پس از مرگم چه خواهد شد نميخواهم بدانم كوزهگر از خاك اندامم چه خواهد ساخت ولي آنقدر مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد، گلويم سوتكي باشد بدست كودكي گستاخ و بازيگوش و او يكريز و پي در پي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد. بدين سان بشكند دائم سكوت مرگبارم را..."
وبلاگ نويسي تو فانوس رو از امروز شروع ميكنم به دليلي كه ميخونيد:
امروز 5 تيرماه سالروز به خاك سپاري پيكر پاك “ابوذر” زمان ماست. همو كه در غربت زيست، در غربت مرد و در غربت آرميد.
امروز من همان سوتكي را كه كوزهگر از خاك گلويش ساخته است را يافتهام، ميزنم فرياد تا آشفته سازم خواب ظالمان را. ولي ميدانم من تنها يك از آن طفلكان گستاخ و بازيگوشم؛ ميخواهم دست به سوي ديگر كودكاني كه آن سوتك را يافتهاند دراز كنم تا فريادمان را بلندتر كنيم. چون ما ميتوانيم. چون راه معلماني همچون “شريعتي” فانوس راهمان است .
پاينده باشيد
بالاخره طلبید و من هم سعادت حضور در کنسرت یکی از خوانندگان و موسیقیدانان خوب اروپایی-گوردون ماتیو سامنر یا Sting- را داشتم. یکی از خوانندگانی که به نظر من تمام ترانههای او هم از لحاظ موسیقی و هم از نظر متن ترانه قابل توجه است. عنوان این تور Sting در اروپا عشق مقدس (عنوان آخرین آلبوم وی- بخشی از متن ترانه عشق مقدس را در تصویر بالا نوشتهام) بود. حیفم آمد که دوستان از این تجربه عالی بینصیب بمانند؛ البته این گزارش متفاوت از گزارش کنسرت قبلی من -که بطور ناخودآگاه به شکل جامعه شناسی کنسرت ایرانی درآمد- است! در این کنسرت همه چیز به بهترین شکل و سروقت بود...
چند کلامی راجع به استینگ: این خواننده 52 ساله گیتار و گیتار باس را بسیار زیبا مینوازد؛ و آهنگساز خیلی از ترانهها نیز خود اوست. او عضو سازمانهای بینالمللی برای حفظ منابع طبیعی و همچنین سازمان عفو بینالملل است. به گفته خود او"به نظر من سازمان عفو بینالملل یکی از پیشرفتهترین سازمانهای بینالمللی بدون خشونت است که پول رایج در آن «جملات نوشته شده» و اسلحه آن «حروف» است! برای همین من عضو این سازمان هستم." بسیاری از ترانههای او از عشق میگویند (که شاعر خیلی از آنها خود اوست). برای اینکه بیشتر در مورد Sting و زندگینامه او بخوانید به سایت رسمی او بروید. (همچنین میتوانید به ترانههای او هم در سایتش گوش دهید)
این چند عکس محل کنسرت را ساعاتی قبل از شروع کنسرت و تجهیزات کنسرت نشان میدهد. علاقمندان از ساعتها قبل محلهای نزدیک سن را اشغال کرده بودند و زنبیل گذاشته بودند! جالب اینکه میانگین سنی حضار به نسبت بالا بود.
Picture 1; Picture 2 ; Picture 3 ; Picture 4 ; Picture 5 ساعت شروع کنسرت 7.5 بود. قرار بود خواننده دیگری قبل از کنسرت اصلی ساعتی اجرای برنامه داشته باشد که بعلت عدم حضور این خواننده؛ گیتاریست استینگ تکنوازی زیبایی با گیتار به مدت نیم ساعت -راس ساعت 7.5- اجرا کرد. شاید زیباترین قطعاتی که او اجرا کرد آهنگ Shape of My heart آهنگ فیلم لیون(که آهنگساز آن ترانه نیز خود او بود) و قطعهای از سباستین باخ بود.
کنسرت با آهنگی از آلبوم عشق مقدس آغاز شد و تقریبا تمام آهنگهای این آلبوم در خلال برنامه اجرا شد. ترانه زیبای Whenever I say your name که در اصل با همخوانی Mary J.Bligde اجرا شده در کنسرت با همخوانی این خانم (که اسمشون یادم نیست!) اجرا شد و او هم انصافا از عهده خواندن به جای کسی که ستینگ او را وارث صدای آرتا فرانکلین (Aretha Franklin) میداند خوب برآمد متن این ترانه فوقالعاده زیباست (Whenever I say your name… I’m already praying).
آهنگ زیبای دیگری از این آلبوم آهنگ "این جنگ" (This War) است؛ که در زمان شروع زمزمههای جنگ علیه عراق ساخته شده، متن این ترانه نیز بسیار زیبا و تاثیر گذار است. در عکسهای زیر هم تصاویری که در هنگام اجرای این ترانه پخش شد میتوانید ببینید.این بخش از ترانه واقعا جالب است .
در طول کنسرت در پس زمینه توسط ویدیو پروژکتور تصاویری پحش میشد که با تناسب خوبی که داشتند لذت موسیقی را چند برابر میکردند.
  ;   ;  
*ستینگ در تمام طول کنسرت علاوه بر خواندن؛ گیتار یا گیتار باس نواخت و 2 آهنگ را تقریبا به تنهایی و با گیتار اجرا کرد( Picture 1; Picture 2 ) گروه نوازندگان هم هر کدام به نوبه خود هنرمندان فوقالعادهای بودند که هر کدام وقتی معرفی شدند قطعهای بصورت تکنوازی اجرا کردند.
*در هنگام اجرای آهنگ زیبای Desert Rose نم نم بارانی هم باریدن گرفت. جالب اینکه قسمتهای عربی این آهنگ را نیز خود Sting خواند!
* از ترانههای گروه Police هم ترانه معروف
Every Step you take اجرا شد.
* این هم چند تن از علاقمندان که گویا بلیط کنسرت را گیر نیاورده و از پشتبام همسایه به کنسرت گوش کردند؛ و گاهی هم حرکات آکروباتیک بر لبه پشت بام انجام میدادند!
* کنسرت 2 ساعت بدون توقف طول کشید و با تعظیم نوازندگان و استینگ به حضار و تشویق ممتد حضار به پایان رسید. 2 ساعتی که برای من کاملا منحصر به فرد بود.
* چند عکس دیگر:
Picture 1; Picture 2 ; Picture 3 ; Picture 4 ; Picture 5 ; Picture 5 بعد از خاتمه کنسرت تمام تجهیزات روی سن شاید در کمتر از 20 دقیقه جمعآوری و به داخل کامیونهایی که از انگلیس آمده بودند انتقال داده شد.
* در مجموع 15000 نفر از این کنسرت دیدن کردند؛ شاید بزرگترین نقطه ضعف کنسرت تماشاچیان بودند که در خیلی از موارد حتی حال دست زدن نیز نداشتند (اینهم یک سوزن به آلمانها)
در آخر میخوهم چند ترانه زیبا از Sting را به دوستان معرفی کنم تا اگر آنها را نشنیدهاید حتما گوش دهید. ترانه
همه برای یکی؛ همه برای عشق : با همخوانی Rod Steward؛ Bryan Adams و Sting.
It's Probably Me : به اجرایی از این آهنگ که با همراهی اریک کلاپتون است حتما گوش دهید.
صعود و سقوط : ترانه ای از Craig David با همراهی Sting.
وقتي حسين رضازاده قهرمان وزنهبرداري سنگين وزن جهان شد و تركها به او ده ميليون دلار پيشنهاد كردند تا تابعيت تركيه را بپذيرد، مردانگي كرد و نپذيرفت. درود!
حالا فرض كنيد اين پيشنهاد را قبول ميكرد و مدالهايي كه پس از آن ميگرفت نصيب تركيه ميشد و اخبارش به گوش ما ميرسيد. ميزان تاثير منفي اين امر در جامعهي ايران بسيار بالا بود. در واقع ملت ايران، نااميدتر ميشد و با لبولوچهي آويزان به نظارهي اين اتفاق تلخ مينشست.
هر يك از متخصصيني كه ايران مهاجرت ميكنند، در واقع قسمتي از بزرگترين سرمايهي اين مملكت را كه دانش و عقل نيروي انساني متخصص است از ايران خارج ميكند و اين ارزشش اگر از زور بازوي رضازاده بيشتر نباشد (كه هست) كمتر هم نيست. اينان حق دارند كه بگويند قدر ما را نميدانند و ... اما تاثير منفياي را كه بر حس سازندگي و نشاط و اميدواري به آينده در ايران ميگذارند را نميتوانند انكار كنند. لب و لوچهي ملت ايران خيلي وقت است آويزان است. تقصير ما هم نيست اما با نرفتن ميشود كمي اميدواري را به اين تنهاي نااميد بازگرداند. بايد ماند.
خوب! بهسلامتي تكليف بنز الگانس هم معلوم شد! خدمت دوستاني كه در جريان نيستند عرض كنم كه چندي پيش بانك تجارت جايزهيي ويژه، همين بنز الگانس، را براي صاحبان حسابهاي پسانداز اين بانك در نظر گرفت. از وقتي كه خبر اعلام شد، كمتر كسي را ديدم كه در اينباره صحبت نكند. بالاخره آدم به شوخي هم شده حرفهايي ميزند ولي جالب توجه آنهايي هستند كه بهطور جدي در اين موارد بحث ميكنند و نقشه ميكشند. در جمع آشنايان ما زن و شوهري هستند كه هم خانه دارند، آن هم نه يكي بلكه دو تا، هم ماشين، هم درآمد قابل قبول و از همه مهمتر دو فرشتهي كوچك كه به تمام اينهايي كه گفتم ميارزند. تمام اين مدت اين دو نفر مشغول نقشه كشيدن براي جايزهي احتمالي بودند و دو فرشتهي دوستداشتنيشان از ذوق كامپيوتري كه پدر و مادر مهربان برايشان خريده بودند، بالا و پايين ميپريدند. مامان و بابا وقت بازي با فرشتهها را ندارند، كامپيوتر ميخرند تا بهجاي آنها مادري كند و البته پدري!
بگذريم… بالاخره گردونه گرديد و قرعه به نام كارگر دباغخانه افتاد. تلويزيون كه مرد جوان را نشان ميداد، گفتم چهقدر آرام و راحت حرف ميزند. آقاي محترمي كه در جمع ما بود فرمود بايد هم آرام باشد. او اصلا نميفهمد بنز الگانس يعني چه!
خواستم بگويم حق با شماست آقاي عزيز! فقط تو ميفهمي. اصلا الگانس كه سهل است، فقط تو ميفهمي اتومبيل يعني چه! تو كه هر دو سال يكبار به مناسبت تمام شدن گارانتي اتومبيلت به بنگاه ميسپاريس و يك ماشين جديد صفر كيلومتر ميخري. فقط تو ميفهمي عزيز دل برادر!
حالم بههم ميخورد از اين موجودات! تمام دنيا را هم كه داشته باشند،كم ميآورند.
كفاف كِي دهد اين بادهها به مستيِ ما!
يادداشتى کوتاه بر فيلم «ترمينال»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
داستان: ويکتور نورسکى ( تام هنکس ) يک مسافر از يک کشور فرضى اروپاى شرقى به نام کروکوژيا است که وارد فرودگاه JFK شهر نيويورک ميشود ، در هنگام ورود ماموران اداره مهاجرت به او اجازه ورود به خاک امريکا را نمى دهند چون چند ساعت قبل در کروکژيا جنگ داخلى و شورش در گرفته و دولت قبلى ساقط شده در عين حال ايالات متحده هنوز دولت جديد را به رسميت نشناخته است .ويکتور با زبان الکن خود به شدت مصر است که وارد نيويورک شود و نهايتا تنها به او اجازه داده ميشود که تا مشخص شدن وضعيتش در سالن ترانزيت فرودگاه بماند. حضور ويکتور در فرودگاه به همراه ماجراها و حوادث تلخ و شيرين زيادى است و چند ماه به طول مى انجامد و …
بر خلاف تبليغاتى زيادى که از مدت ها پيش بر روى اين فيلم شده بود ، اصلا مقوله مهاجرت يا
پناهندگى و يا حتى سو رفتار مامورين اداره مهاجرت موضوع اصلى فيلم نيست و ميتوان گفت که تنها شباهتى که بين داستان فيلم و ماجراى شهروند ايرانى گرفتار در فرودگاه پاريس وجود دارد همان زندگى کردن در سالن ترانزيت است. ساختار فيلم در کل در جهت ارائه عامه پسند و کميک يک موضوع بالقوه جدى است و سير حوادث حاشيه اى بدون وجود منطق منسجم در پشت آن ساختار فيلم را تا حد يک فيلم سرگرم کننده به سبک فيلم هاى والت ديسنى پايين آورده است.
از بازى درخشان تام هنکس البته نميتوان گذشت که از معدود نقاط قوت فيلم است. ضمن اينکه ايجاد جذابيت دراماتيک در يک فضاى بسته و محدود بودن لوکيشن، کار سختى است که ميتوان گفت اسپيلبرگ از عهده آن بر آمده است و با حال و هواى فيلم هاى هاليوودى اندکى متفاوت است اما ساختار داستان دچار مشکلات اساسى و سردرگمى در ارائه يک پيام مشخص بوده نهايتا با افزودن عناصر ديگر هاليوودى مانند قهرمان بازى و رومنس هاى آنچنانى به نظر من تعمدا در جهت عقيم کردن پيام بالقوه داستان و ارائه يک فيلم بى هدف و تنها سرگرم کننده تلاش شده است. آنطور که از نظرات منتقدين بر مى آيد ايشان چندان از فيلم استقبال نکرده اند و به عقيده آنان اين فيلم يک ريسک بزرگ براى اسپيلبرگ بوده است و بعيد است بتواند بازار فروش را تسخير کند.
سلام
اگر خدا بخواهد، از اين پس در فانوس خواهم نوشت.
از دوستان فانوسي كه مرا در جمعشان پذيرفتند، ممنونم.
چمران
ــــــــــــــــــــ
نيكو اميري
“عشق هدف حيات و محرك زندگي من است. و زيباتر از عشق چيزي نديدهام و بالاتر از عشق چيزي نخواستهام.”
اينها جملات مردياست كه ديروز، 31ام خرداد 83، بيست و سومين سالگرد عروجش بود. مردي كه به اعتراف خودش بندهي زرخريد عشق و به گمانِ من از دلباختگان ممتاز روزگار ما بود؛ دكتر مصطفي چمران!
زياد شنيده بودم از او، از هر مدلش؛ خشونتطلب، جنگطلب، نامتعهد در قبال زن و فرزند –كه خانوادهاش را گذاشت و به دنبال هوس خود رفت- ، سرباز فداكار اسلام…
اما هيچيك از اينها بهقدر زندگينامهاش معتبر نيست! زندگينامهيي به روايت غاده، همسر لبناني دكتر و دختر يكي از تاجران بهنام بيروت!
غاده عاشق چمران بود، در اين شكي نيست! و شايد كه گفتههاي يك زنِ عاشق، هماني نباشد كه بوده؛ اما دستنوشتههاي خودِ مرد كه دورغ نيست، نوشتههاي پراكندهيي كه اگر جوان علاقهمند پيدا نشده بود، چه بسا كه هرگز منتشر نميشدند، حتي نامهي مرد به مادرش!
“ عشق است كه روح مرا به تموج واميدارد. دنياي ديگري را حس ميكنم. در عالم وجود محو ميشوم. احساسِ لطيف و قلبي حساس و ديدهيي زيبابين پيدا ميكنم. لرزش يك برگ، نور يك ستارهي دور، موريانهي كوچك… اينها همه و همه از تجلياتِ عشق است…”
و بهراستى چه چيز بهجز عشق مرد را از ديار رفاه و تمدن به سرزمين جنگ ميرساند؟
نميدانم امروز، فرزندان چمران دربارهاش چه ميانديشند و مادر امريكاييشان به آنها چه گفته است؟
فقط خدا كند حقيقت را گفته باشد!
تکليف شرعى در آمريکاى شمالى!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
همانطور که هوا گرم شده بازار انتخابات در آمريکاى شمالى نيز حسابى گرم است. در خود آمريکا بعد از بازى گرفتن از جنازه ريگان و نمايش هاى آنچنانى باز وعده وعيد هاى مورد توجه شهروندان يعنى پوشش خدمات درمانى، ماليات ها و نيز حقوق بازنشستگى و مزاياى مشابه در صدر اولويت ها قرار دارد.
در همين حال هفته ديگر انتخابات سراسرى کانادا است و عين همين ماجرا در اينجا جريان دارد. در دو سه روز گذشته نظر سنجى ها نشان داده است که بالاخره بعد از چند هفته نبرد پاياپاى استيفن هارپر و حزب محافظه کار از نخست وزير پل مارتين و حزبش يعنى حزب ليبرال پيشى گرفته اند . ليبرال ها در تبليغات دست به هر خس و خاشاکى ميزنند که از اين معرکه جان سالم به در ببرند. هارپر کسى است که چندى پيش گفته بود ما بايد به خاطر عدم همراهى آمريکا درجنگ عراق از آنان عذر خواهى کنيم (!) يکى از سران حزب در مورد قوانين آزادى سقط جنين ساز مخالفى کوک کرده و محافظه کاران قصد دارند بودجه زيادى را صرف امور نظامى کند. ايشان به دنبال نقش فعالتر کانادا در عرصه جهانى دوشادوش ايالات متحده هستند! با اين اقتصاد کم رمق کانادا چشم انداز خوبى در صورت پيروزى محافظه کاران ديده نمى شود. باز هم در اين مورد خواهم نوشت.
در هر حال فراموش نکنيد که شرکت در انتخابات تکليف شرعى است!
از چمران بودن فقط شهرتاش را طالبيم. شهرتاش و خوشنامياش و آن چه پس از مرگ برايش مانده است را براي زندگي و دنياي خويش ميخواهيم. نه از سادهزيستياش، نه از عليوار زندگي كردنش، نه از ايمانش و نه از عشقش به خداوند، نه از ايثارش و نه از دل كندنش از دنيا، از هيچ يك بويي نبردهايم و يكسر فرياد ميزنيم: چمران. چمران. و اينها نشانهي زميني بودن است.
دوست دارم حسن راهجو كه اين روزها ميگويد راهش را گم كرده و دارد دنبالش ميگردد چند خطي براي ما از چمران بنويسد. او كه هميشه عكسي از دكتر بر ديوار خانهاش داشت و وقتي روبهروي عكس ميايستاد تمام وجودش خبردار بود. حسن آقا! بجنب بابا! بچهها منتظرند.
و امروز سالروز پرواز اوست. راهش پررهرو باد.
يادي از اكبر گنجي در طنزنوشتهاي از ابراهيم نبوي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
ابراهيم نبوي در طنزي زيبا از ولترهاي ايراني سخن گفته است كه اگر مايل باشيد ميتوانيد خود بخوانيد و لذت ببريد. من وقتي به جملهي زير رسيدم، خواندن ادامهي متن را متوقف كردم، تاملي چند ثانيهاي و دردي كه قلبم را فشرد و بعد اين متن را نوشتم:
اكبر گنجي: من زندان هم رفتم تا تو بتواني حرفت را بزني. اما چرا نميزني؟
لينك مطلب ابراهيم نبوي
سخنی از دکتر علی شريعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام
آنگاه به سياست رو کرديم:نفت٬ مليت٬ استقلال و نفی امپرياليسم و استعمار غربی.اما ای کاش به جای شعار(( نفت)) ما يک شعار((فکر)) می داشتيم ... (م٬ آ ٬۲۷٬ صفحه۲۵۷ )
يک چند روزی می چسبيم به امتحانامون بعد دوباره خدمت می رسيم . خدا بخواهد اين ترم ديگه خلاص می شيم از دانشگاه و بعدش هم سربازی(سرباز اسلام) .
آنان که ما باشيم، سه گونه ايم:
آنان که مى روند. خوش بخت ترينند. پرواز مى کنند.
آنان که نمى روند. يا نمى برندشان. مى مانند. مى سوزند و مى سازند. کاراينان از همه دشوارتر است. يا صبر مى کنند تا ببرندشان و يا صبرشان تمام مى شود و ...
آنان که نمى روند. يا نمى برندشان و صبرشان تمام مى شود و مى گندند. مى گندند و مى سازند. اينان از همه بدبخت ترند. نمى خواهند بروند. روزى اينان را به زور خواهند برد. و چه بد بردنى!
فيلم سينمايى «ترمينال» که دو سال پيش در مورد آن خبرهايى آمده بود از ديروز در آمريکاى شمالى بر پرده سينماها قرار گرفت. اين فيلم داستان زندگى يک مرد پناهنده روسى است که در سالن ترانزيت فرودگاه به دليل نداشتن ويزا گرفتار آمده و مدت ها در همانجا زندگى ميکند. داستان بر مبناى زندگى واقعى يک شهروند ايرانى در فرودگاه شارل دو گل پاريس نوشته شده است و کمپانى دريم ورکس و استيون اسپيلبرگ تهيه کنندگى و کارگردانى آن را بر عهده دارند. بازى تام هنکس و کاترين زتا جونز قاعدتا بايد ديدنى باشد. نکته جالب در مورد اين فيلم اينکه کل لوکيشن سالن فرودگاه را که مساحتى به وسعت دو برابر يک زمين فوتبال و در سه طبقه است تماما در اين فيلم ساخته اند و اين دکور (اگر بشود به آن گفت دکور!) يکى از عظيم ترين سازه هاى سينمايى است.
اورکات طلبي و جنبش آنتي اورکاتيسم
_____________
آبچينوس
در پي موج وسيعي که دامنه آن کاربران ايراني اينترنت را هم در بر گرفت قريب به نيم ميليون نفردر سراسر دنيا در يک مدت کوتاه به عضويت سايت اينترنتي اورکات در آمدند. در اين ميان سهم کاربراني از کشور هاي ايالات متحده ، برزيل و ايران ، به مراتب بيشتر از ساير کشور ها بوده است.
اورکات سيستمي است که بوسيله آن ، فرد مي تواند با ثبت مشخصات و اعلام علائق خود ، و استفاده از امکان جستجو در ليست اعضا ، افراد همفکر ، همکار و يا دوستان قديم خود را يافته و ارتباط بيشتري با آنها برقرار کند.
جذابيت اين سيستم به دليل بسته بودن محيط و شرايط اجتماعي کشورمان و سختي برقرار ي ارتباطات دوستانه نزد ايرانيان چنان بود که براي عضويت در آن از يکديگر پيشي مي گرفتند. وليکن به نظر ميرسد اکنون اين تب فروکش کرده و موجي در جهت عکس در جريان است که موجبات نگراني خيل عظيمي از کاربران اورکات را فراهم آورده.شايد مهمترين و قابل اعتنا ترين دلايل ترغيب به خروج از اورکات را بتوان در گزارشي که سايت اينترنتي بازتاب منتشر کرده است يافت. گزارشي که اکنون در ميان کاربران در حال تکثير و دست به دست شدن است.
در اين نوشتار قصد دارم با نقد و رد نحوه استدلالات مطروحه در گزارش بازتاب ، به اين نتيجه برسم که نه آن هيجان اورکات طلبي و نه اين جنبش آنتي اورکاتيسم ، هيچ کدام با رفتار مبتني بر عقل و منطق سازگاري ندارند.
بازتاب در گزارشي به نقل اطلاعات جمع آوري شده توسط خبرنگارش پرداخته که در نگاه اول ، ظاهري منطقي و مجاب کننده دارد.ليکن با دقت نظر در آن پي خواهيم برد که به استدلالات طرح شده در آن بدليل عدم اعتبار فرضيات آن ، خدشه جدي وارد است
نويسنده در همان آغاز گزارش ، با بکارگيري الفاظي مثل " تبليغ شبکه مشکوک" و ياد آوري و تاکيد آمريکايي بودن سايت اورکات و صاحبان آن سعي در القاء ذهنيتي منفي نسبت به موضوع مورد بحث دارد. سپس به ذکر شرحي در مورد اورکات و امکانات آن پرداخته و متذکر شده که عضويت در اورکات فقط با دعوت يکي از اعضاي پيشين امکان پذير است.در اين گزارش ، اين موضوع که گوگل همان CIA است و پروژه اورکات هم يک پروژه جاسوسي است ، قطعي فرض شده و چند بار نحوه عضويت در سايت را متذکر شده وآن روش عضويت و شرايط اعضا که به قول نويسنده در بخش Security و امنيتي آن به رويت متقاضي رسانده ميشود را به عنوان يک نکته منفي ، دليلي برپيگيري منشاء ارتباطات اعضا و اثبات نظريه جاسوسي اش دانسته است.امري که مشابه آن در خيلي از سايت هاي ديگر و نيز سازمان هاي خصوصي يا دولتي داخل کشورمان هم رايج است و هيچگاه هم مورد اتهام قرار نمي گيرند. به عنوان نمونه مي توان به سيستم بانک اطلاعات شبکه پست مستقيم جمهوري اسلامي اشاره کرد و يا آموزشگاه هاي کنکور که از متقاضيان تعهد ميگيرند عکس و مشخصاتشان در صورت کسب رتبه هاي عالي جهت تبليغات و مصارف خوب ديگر ، مورد استفاده قرار گيرد وده ها نمونه ديگر.
در ادامه بررسي بازتاب ، در مورد 11 سپتامبر و پروژه هاي FBI ، توضيحاتي داده شده که اطلاع رساني در مورد آنها محسوب ميشود اما ارتباطشان را با اورکات شرح نداده است. سپس در باره فرار مغز ها و بازي هاي اقتصادي هرمي مثل پنتاگونو و ... و غيره هم نکاتي مطرح کرده است که در زير ، به آنها پاسخ خواهم گفت:
1-با توجه به اينکه خود نويسنده اذعان دارد که مي توان با ثبت مشخصات غير واقعي ، هم از امکانات آن بهره برد و هم گرفتار تور جاسوسي آن نشد ، معلوم نيست که يک چنين بانک اطلاعاتي مخدوشي تا چه حد مي تواند براي يک سازمان جاسوسي ، معتبر و مفيد محسوب شود؟ خوانندگان عزيز را به مطالعه پروفايل اشخاصي مثل بوش و بن لادن و جان کري ارجاع مي دهم.
در اینجا متذکر ميشوم که قصد من از بيان اين مطالب، رد کردن فرضيه و شايعه ارتباط گوگل و سيا نيست بلکه مرادم نشان دادن ايرادات نحوه استدلال نويسنده بازتاب و جلوگيري از شايعه پراکني است. بديهي است مشتاق خواهم بود که دلايل بهتر و معتبر تري را در مورد اين ارتباط بدانم.
2- در گزارش بازتاب اورکات فرزند ناخلف پنتاگونو ناميده شده است.اما با آگاهي از اهداف و نحوه عمل پنتاگونو و بازي هاي هرمي که منافع اقتصادي در آنها پيگيري مي شود ،تفاوت ميان آنها با سايت دوستيابي اورکات به وضوح عيان خواهد شد وذکر چنين مشابهتي جز تعجب چيز ديگري به همراه ندارد.ضمناً با توجه به ممنوعيتي که براي پنتاگونو و بازي هاي مشابه آنگونه که نويسنده بازتاب گفته اند از سال 1960 به اين سو براي آمريکاييان وجود دارد اين سوال مطرح ميشود که چگونه است که شهروندان آمريکا بيشترين تعداد اعضاي اورکات( فرزند خلف پنتاگونو ) را تشکيل ميدهند؟ و اين از ديد مسؤولين آمريکايي پنهان مانده است.
3- نويسنده بازتاب بزرگترين مضار اورکات را فرار مغز ها ونخبگان به خارج از کشور دانسته است. غافل از اينکه يکي از بزرگترين عوامل خروج متخصصين از مملکت ، عدم اميد به آينده و نبودن امکانات براي اجراي پروژه هاي تحقيقاتي و تخصصي آنهاست. در حقيقت ريشه آن در ميزان رفاه اجتماعي و نحوه مديريت و شرايط کاري در مملکت خودمان است ، نه تمايلات مسؤولين کشور آمريکا.
4- ذهنيت توطئه و استدلال دايي جان ناپلئوني آفتي است که به دليل شرايط تاريخي کشورمان ، و نبودن شرايط دلخواه اجتماعي همواره همراه مان بوده است. هميشه در صدد يافتن مقاصد پشت پرده و ارتباطات خاص در امور هستيم و شايعات در اين زمينه ها را راحت تر ميپذيريم. به تصور من نويسنده بازتاب گزارشش را نه بر اساس اطلاعات معتبر بلکه بر اساس ذهنيات منفي خودشان تنظيم کرده اند .
با همان ذهنيت توطئه ، مي توان اينگونه استدلال کرد که بازتاب ارگان رسانه اي طيف خاصي است که بدليل ارتباطاتش با سپاه و سازمان هاي امنيتي ، قصد دارد از ايجاد گروه هاي همفکر ميان کاربران ايراني اينترنت جلوگيري کند . همانگونه که در جامعه حقيقي از بوجود آمدن گروه ها و اجتماعات و حرکت هاي سازمان يافته خارج از کنترل ، جلوگيري مي شود.به همين منظور به شايعه پراکني در مورد سايت جديد التاسيس اورکات که اين امکان را به کاربران ميدهد ، پرداخته است.اما پر واضح است که به اين استدلال آبکي هم همان ايرادي وارد است که به نحوه استدلال نويسنده بازتاب.
به تصور من عضويت يا عدم عضويت در سايت اورکات ، آنقدر ها هم مساله با اهميتي نيست که تا اين حد موافق و مخالف داشته باشد.مهم اين است که ببينيم اين عضويت ، تا چه حد برايمان مفيد است .شايد مهمترين دليل براي عدم عضويت در اورکات ، بي نيازي نسبت به امکاناتش باشد. والا توسل به زمين و زمان و افشاء روابط پشت پرده احياناً خيالي و مقاصد پنهاني شيطان بزرگ نميتواند دليل مناسبي تلقي بشود. از تکرار مجدد مطلب کاملاً منطقي( ويروسي به نام اورکات /پارسا صائبي) پرهيز کرده و دوستان را به مطالعه همان ارجاع ميدهم. از بابت طولاني شدن اين اولين مطلب ، از حضور همگي دوستان پوزش مي خواهم.
سر لشگر بوذرجمهري دو بار براي معالجه به اروپا رفت و باز گشت. يک روز همه ي افسران لشگر را احضار کرد و چنين سخن آغاز کرد: « تا دو ماه قبل به هر کسي حرف مي زدم ، براي افتخار و پز دادن مي گفت: تيمسار من از فرنگ مي آيم. از امروز به همه شما اخطار ميکنم که ديگر جلو من پز ندهيد! من هم ازفرنگ مي آيم.»
دوستان عزيز سلام! از امروز من هم در فانوس مي نويسم !
اگر وبلاگ محمد علي ابطحي با اسم مستعار نوشته مي شد، بعيد بود كسي بفهمد كه اين آقا يك معمم است. او شرايط امروز جامعه را خوب فهميده است. در يك كلام ميتوان گفت او در جمجمهاش چيزي به اسم مغز وجود دارد كه عليرغم بستر متحجرپرورانهاي كه در آن تحصيل كرده است ياد گرفته از آن كار بكشد. و اين براي يك مسؤول در جمهوري اسلامي چيز فوقالعادهاي است. البته اين جهش در سالهاي اخير در بسياري از مسؤولين اتفاق افتاده است. اينان كساني بودند كه پس از خوابيدن آتش تند اوائل انقلاب و جنگ، فرصت كردند تا چشمهاي خود را باز كنند و واقعيات را ببينند. و البته همين عده هم هستند كه داد تندروهايي مثل جنتي و عسكراولادي را درآورده و ميانهروهايي مثل رهبر فرزانه را به گلايه واداشته اند.
به هر صورت شايد اين اولين وبلاگي باشد كه يكي از مسؤولين جمهوري اسلامي منتشر ميكند و چنين تاثير مثبتي داشته است. مردم با خواندن آن ميفهمند كه برخي از آنهايي كه يكسره مورد انتقاد قرار دارند در نارضايتي از وضع موجود و اعتقاد به اصول اوليهي انساني تفاوت عمدهاي با آنان ندارند و فقط به جاي كنار ميدان نشستن و نق زدن يا علي گفته و به ميدان مبارزه وارد شدهاند. مبارزهاي هراسناك كه طرفش گوريلهايي هستند كه در عين مهرباني! بويي از عقل نبردهاند.
چند شب پيش خواب اين آقاي معاون را ميديدم. لذتبخش بود و البته تنها چيزي كه به ياد دارم اين بود كه حرفهاي بسياري براي گفتن با او داشتم. دوست دارم كسي اين پيام را به او برساند كه در فانوس كسي و يا كساني هستند كه او را دوست دارند و برايش احترام فوقالعادهاي قائلند. همين!
ويروسى به نام اورکات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
اورکات طبق معمول در جامعه اينترنتى ما رشد سرطانى پيدا کرد. از آنجايى که ما از نظر سياسى در يک جامعه بسته و تحت فشار و ايزوله از واقعيات موجود دنيا و از نظر اجتماعى در يک فضاى هيجانى و پر تنش و جوان زندگى مى کنيم با ورود هر پديده جديد تکنولوژيک به سمت آن هجوم آورده و بدون اينکه نياز واقعى به آن پديده داشته باشيم و بدون اينکه زمينه و پلتفرم انسانى و اجتماعى آن پديده را درست شناخته باشيم، در يک فضاى رقابت کاذب به دنبال تجربه کردن آن مى افتيم و بعد خود و ديگران را گرفتار مى کنيم.
اورکات يک پديده کاملا سازمانى و گروهى است و بيش از هر چيز به درد سازمان ها و NGO ها و يا کسانى که در يک زمينه خاص اجتماعى يا اقتصادى مشغول به فعاليت هستند مىخورد. مثلا چند نفر مهندس مکانيک که در صنعت خودرو در شرکت هاى مهندسى يا سازنده قطعات و يا در نمايندگى هاى فروش و يا مشاور مشغول به فعاليت هستند و ارتباط و آگاهى پيدا کردن از وضعيت کارى و آخرين دستاورد هاى روز براى فعاليت و سابقه شغلى آنها ارزش زيادى دارد ، ميتوانند براى ارتباط راحت تر و سهل الوصول تر از يک اورکات استفاده کنند. پس در درجه اول بايد يک ارتباط حداقلى و اوليه بين آنها برقرار بوده باشد و در درجه بعدى يک هدف مشترک بين آنها وجود داشته باشد تا ارتباط سالم و مناسب در فضاى اورکات ايجاد گردد.
اما در عمل مى بينيم که روزى چند دعوت نامه از جانب آشنايان قديم و کسانى که سالها از آنها بى خبر بوديم دريافت مى کنيم، بدون اينکه بدانيم چرا بايد عضو اين مجموعه شويم و اصلا هدف چيست. آيا واقعا به هر کس که تعداد بيشترى دوست و آشنا جمع کند جايزه مى دهند؟!
مسيح هيچ وقت فرياد نمى زد. شايد فقط يک چيز باشد که مسيح برايش فرياد زده باشد. در انجيل يا بر تصاوير نقاشى شده بر ديوارها و پنجره هاى رنگى کليسا و يا در فضاى روحانى کليسا و مقبره ى قديسان و هر جاى ديگرى که نشانى از ملکوت خدا دارد مسيح بى وقفه دارد فرياد مى زند که "کودکان به ملکوت خدا نزديک ترند".
اين نزديکى مى تواند از آن گونه باشد که پاک خلق شده ايم، پيش از آن که به دنيا آلوده باشيم. مى تواند از آن نوع باشد که کودکان کوچک اند. با تلنگرى غم دنيا در دلشان مى نشيند و با بوسه اى قلبشان لب ريز از شوق مى شود. کوچکى کودکان از نوع کوچکى يک تخم مرغ شانسى يا يک برکه نيست. دل شادى و غم کودکان از آن گونه است که دريايى آرام و بزرگ را نسيمى کوچک به تلاطم وامى دارد. کودکان کوچک اند، اما بزرگ اند. شايد منظور مسيح اين بوده که ملکوت خدا فقط در دل کودکان است. شايد اگر کودکان نبودند ملکوت خدا هم نبود. شايد ما هم بايد کودک شويم. شايد راه سعادت هم آن کودکى باشد. شايد خدا با تولد هر کودکى دارد خودش را بر ما نازل مى کند.
چه قدر دوست دارم آن لحظه اى را که دخترم در پاسخ به وعده ى کوچکى که به اش مى دهم فرياد مى زند: آخ جون! و باز هم آن وعده را تکرار مى کند. و در همان لحظه لعنت مى فرستم بر خودم که چه گونه توانسته ام به فرشته اى بگويم اگر دختر خوبى باشى ...
مگر مى شود که بدى در چون اين تنى و دلى لانه کند؟ اگر هم بدى هست، از مقررات و خستگى ها و نظر تنگ ماست که کودکان را بد مى بينيم. لعنت بر ما که ملکوت خدا را نمى بينيم. لعنت بر چشم هايى که نمى بينند. لعنت بر گوش هايى که نمى شنوند.
نوشته اى که ياد ملکوت خدا در آن باشد حيف است با اين کلمات تمام شود. پس سلام بر ملکوت خدا ... باشد تا زين پس کودکان را طور ديگر ببينيم.
بالاخره آقايان نتوانستند خود را کنترل کنند و blogspot را فيلتر کردند. نقطه ته خط نام بسيار زيباى وزارت قطع ارتباطات را به وزارت خانه اى اختصاص داده است که خاتمى نامش را با سروصداى فراوان عوض کرد تا اعلام کند که این وزارت خانه قرار است از دومين مافياى بزرگ دولتى ايران (پس از وزارت نفت) به مرکزی برای گسترش IT تبديل شود. متاسفانه اين خواب خاتمى هم تعبير نشد. به نظر مى رسد اين اقدام در راستای انتقال وبلاگ های فارسی از blogspot به persianblog صورت گرفته باشد. بر هر عقل سليمى هم واضح و مبرهن است که persianblog بسيار مشکل امنيتى دارد. ما تمام فريادمان اين است که به شما اعتماد نداريم و آقايان مى گويند که به آغوش گرم ما بپيونديد و در آن آرام گيريد. روزگارى نه چندان دور خواهد رسيد که به اين اقدامات مذبوحانه به ديده ى تمسخر نگاه خواهند کرد و قضاوت بى رحمانه ى تاريخ انتقام ما را از آقايان خواهد ستاند.
البته اين اقدام يک بار ديگر نيز انجام شده بود و بعد از چند روز آقايان به حماقت خود پى برده blogspot را از فيلتر حذف کردند.
اقداماتى که براى مقابله مى توان انجام داد:
فرستادن ايميل هاى فراوان به آدرس هاى مختلف از جمله سايت هاى مختلف دولتى، افرادى مثل ابطحى، خبرگزارى هاى بزرگ دنيا مثل BBC و CNN و سازمان هاى فرهنگى مثل يونسکو.
ارسال نحوه ى دور زدن فيلتر به صورت ايميل و قرار دادن در سايت براى هر کسى که مى شناسيد.
امنيت
نگاهي به وضعيت امنيتي در شبكه ي اينترنت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
امنيت يكي از دو مشكل بزرگ اينترنت است. اين مشكل از آن جا ناشي ميشود كه اينترنت يك جامعهي مجازي ليبرال است. هر كسي با هر عقيده و امكاناتي اجازه دارد به آن وارد شود و فرض هم البته بر صحت و سلامت كساني است كه در شبكه مشغول به هر كاري هستند. وقتي شبكهاي اين قدر خوب باشد، سوء استفادهها هم بيدرنگ آغاز ميشود. وضع به جايي ميرسد كه بيش از هفتاد درصد نامههاي الكترونيكي در واقع هرزنامه هستند و بسياري از آنها هم آلوده به ويروساند. ويروسهايي كه از صدمات كوچك تا از كار انداختن رايانه را ميتوانند باعث شوند.
در حال حاضر اگر وارد شبكهي اينترنت شويد و هيچ حفاظ امنيتي نداشته باشيد، به طور متوسط فقط شش ساعت طول ميكشد تا hack شويد. اين يعني در شبكهاي زندگي مجازي ميكنيم كه پر از آدمهاي خلاف است. در چنين فضايي البته سازمانهاي امنيتي و اطلاعاتي كشورهاي مختلف نيز بيكار نمينشينند. آنها ممكن است از اطلاعات سادهي آمارگيري تا مونيتور كردن يك فرد و زير نظر داشتن وي را انجام دهند. اابته مشكل اصلي همان hacker ها هستند كه يراي انجام اعمال خلاف خود به ابزار و دانش فني بالا نيز نياز ندارند. پس يك بچه دبيرستاني ممكن است شما را به راحتي hack كند.
پيشنهاد ميشود در چنين محيطي حتما روي رايانهي خود آخرين نسخهي بهروزشدهي ضدويروسهاي معروف مثل نورتون و يا مك آفي و يا AVG و نظاير آن را نصب كنيد. علاوه بر اين نصب يك فايروال نيز بسيار واجب است. اگر از سيستم عامل ويندوز XP و يا 2000 استفاده ميكنيد، فعال كردن قابليتهاي امنيتي آن ميتواند يك فايروال نسبتا خوب را براي شما به ارمغان آورد. اگر نميدانيد چگونه ميشود اين كار را انجام دهيد، حتما از يك متخصص دعوت كنيد تا اين كار را به شما آموزش دهد.
هنگام وارد كردن هرگونه كلمهي عبور (password) سعي كنيد از تمام قابليتهاي امنيتي ممكن استفاده كنيد. مثلا ميتوانيد براي ورود به سايت Yahoo گزينهي secure را كه در زير عنوان نام و كلمهي عبور فعال است را كليك كنيد و صفحهي باز شده را به سايتهاي مورد علاقهي خود بيافزاييد (Add to favorites) و هر بار كه ميخواهيد به اين سايت وصل شويد از قسمت سايتهاي مورد علاقه به آن وصل شويد.
با تمام موارد بالا و صدها مورد ديگري كه هنگام اتصال به اين شبكه بايد رعايت كرد يك نكته هست كه تا حدودي خيال آدم را راحت ميكند و آن ترافيك بالا و تعداد بسيار فراوان كاربران اين شبكه است كه دسترسي آسان سازمانهاي اطلاعاتي را به شما محدود ميكند.
فردا که بيايی مرا نفسی نيست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام
چند ماه پيش حول و حوالی انتخابات يک عدهای از بچهها همچو عقابی شکستهبال و فرو رفته در شنزار( شعرهای دهه سی ،نادر نادر پور) به زمين و زمان بد وبيرا ميگفتند،يک عدهای ديگه از بچهها تحليلشون اين بود که اين رد صلاحيتها امداد الهی هستند‼ تحليلشون هم اين بود که با توجه به انتخابات سال قبل شورای شهر و رای نياوردن اصلاحطلبان (گو اينکه کسانی هم که رفتند با رای خيلی خيلی پايينی رفتند)؛اگر وضعيت به همين شکل پيش رود روند اصلاحطلبی بطور کامل بلوکه می شود .يعنی اينکه آقايون اصلاحطلب نياز به يک استراحت وبازسازی دارند.
حالا امداد غيبی يا هر چی ،از ما بهترون هر چه خواستند کردند وآب از آب هم تکون نخورد .چند شب پيش شبکه اول برنامه مردم ومجلس (با اون مجری...) افاضات آقايون رو گذاشته بود:
يه آقای معممی (نماينده جيرفت) آنچه که خودش سزاوار اون بود به اصلاح طلبها گفت و هزار دری وری ديگه (آدم خندش می گرفت از بس که مهمل می گفت) انگار که بيست، سی سال گذشته زير خاک بوده(حالا جدا از اين هفت هشت سال گذشته که یحتمل زير سنگ بوده). حرفهايی هم اين چند وقته میشنوم مثلا نيروی انتظامی دو سر خيابون رو بسته ملت رو انداختند داخل مينیبوس واز اين حرفها .
از آنطرف هم اونهمه تبليغ (بو دار) برای خداحافظی از لاريجانی و کرنش وبوسه ضرغامی به بيرق بسيج ،میترسم دوباره هر چی ده بيست سال گذشته کردند دوباره شروع کنند و روز از نو روزی از نو. انتخابات رياست جمهوری سال آينده خيلی چيزها رو مشخص می کنه. ولی به نظر من ما از لحاظ فرهنگی واجتماعی هنوز خيلی جا داريم تا نوبه به سياست بشه .
يه داستان جالب هم بگم ختم کلام:
يه دفعه يه عارف بزرگ (مثلا محیالدين عربی) میخواسته برای مردم حرف بزنه ملت همه جمع میشوند وآقا هم میره بالای منبر جمعيت خيلی زياد بوده يکی از ته جمعيت بلند ميگه که خدا رحمت کند کسی را که بلند شود ويک قدم به جلو بگذارد؛عارف گرانمايه از منبر مياد پايين وميگه انچه که می خواستيم بگيم اين مرد گفت .
ميراث ريگان يا ميراث ما
حسن راهجو
----------------------
بعد از مدتها ما هم برگشتيم سر زندگيمان! خدا رحيم آقا را حفظ کند که اين چهارديوارى را سرپا نگه داشت. بگذريم!
اين روزها بخشهايى در اکثر قريب به اتفاق خبرگزارىها و روزنامهها به پوشش مراسمهاى مختلف يادبود رونالد ريگان اختصاص يافته است. و يکى از مباحث مورد نظر، ميراث ريگان است. به نظر من مهمترين ميراث رونالد ريگان همانا گروه موسوم به نومحافظهکاران است، تمامى بزرگان نو محافظهکاران (از ريچارد پرل و پل ولفوويتز تا جان بولتون و مايکل لدين) در دوران ريگان به مناصب عالى رتبه گمارده شدند و هم اکنون در مناسب عالىتر قرار دارند. حتى کسانى که بر سر ماجراى ايران-کنترا محکوم شده بودند، هم اکنون مناصب کليدى در کاخ سفيد و وزارت خارجه را در اختيار دارند.
متاسفانه در اين زمينه نقش مستقيم ما غير قابل انکار است، در دوران گروگانگيرى سفارت آمريکا، اين گروه با تماس با بخشهايى از حاکميت ما (لطفا نپرسيد کدام بخش! اصلا نمىدانيم!) موجبات تطول مذاکرات الجزيره را فراهم کردند تا انتخابات به نفع ريگان تمام شد و …
يکى ديگر از مهمترين ميراث ريگان، بدون ترديد اسامه بنلادن و سازمانش است. نگرشى که باعث به وجود آمدن اين هيولا را فراهم کرد، همانا مدل تفکر نومحافظهکارانه کابينه ريگان بود به اين معنا که دنيا را به دو قطب هاليوودى خوب و بد تقسيم کردند (تقريبا عينا همين کارى که شاه جرج دارد انجام مىدهد) و از هر وسيلهاى در جهت از بين بردن بدى مورد نظرشان (کمونيسم) استفاده کردند.
بنده باز هم نمىتوانم نگرانى خود را از حضور اين جماعت در کاخ سفيد را پنهان کنم.
يا عمو سام!
وقتي بوش به كمك اسلام ميآيد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
چه كسي فكر ميكرد بوش طالبان را كه دشمن قسم خوردهي ما بود از ميان بردارد و كربلا و نجف و ساير اماكن مقدس عراق را از يوغ صدام برهاند و در واقع راه كربلا را آزاد كند؟ حالا در بسياري از جادههاي ايران اين تابلو نصب شده است: كربلا، .... كيلومتر.
همه به خاطر داريم كه از قديم ميگفتيم و ميشنيديم كه راه قدس از كربلا ميگذرد. به نظر ميرسد بوش بايد اين كار نيمهتمامش را با آزادسازي قدس شريف به انجام برساند. البته نحوهي انجام اين عمل به اين راحتيها قابل پيشبيني نيست. ممكن است در بهترين حالت بوش (و يا جانشينش كه خدا كند ديوانه نباشد) به شارون فشار آورد كه با فلسطينيها يك صلح عادلانه را امضا كند. در اين صورت قدس شريف هم آزاد ميشود و ما ميتوانيم براي زيارت به آن جا برويم. همچنين ممكن است آمريكا به ايران حمله كند و نقشهي خاور ميانهي بزرگ را با اشغال ايران ادامه دهد. در اين صورت راه قدس پس از كربلا از تهران گذشته است و روابط با اسرائيل كه برقرار شود، قدس هم آزاد شده و ما ميتوانيم براي زيارت به اسرائيل برويم.
به هر حال وضع خاور ميانه وضع خوبي نيست. و در اين وضع بد ايران و ساير كشورها و گروههايي كه ميخواستند قدس را آزاد كنند نتوانستهاند كاري بكنند و چشم اميد همه به آمريكاست. يا عمو سام! بجنب ديگه بابا! گوشي رو وردار!
در حاشيه: اين چند روز گيلان بودم. چه قدر بوي ميرزا كوچك خان ميدهد اين خطهي سرسبز. ياد خيانتهاي داخلي و خارجي و اشغال نظامي و سياسي ايران در آن روزها كه باعث شد غيرت و غرور اين مرد بزرگ در زمستاني پليد بخشكد همه جا با من بود. خدا كند آمريكا به ايران حمله نكند.
قانون مجازات جرائم رايانه اى عملا مغاير اصول مصرح قانون اساسى (بخش حقوق ملت) است. چگونه ميتوان اين مطلب را توجيه کرد که تفتيش عقايد و دخالت در حوزه خصوصى مردم و استراق سمع طبق قانون اساسى صريحا ممنوع باشد اما تمام مطالب و نوشتجات و مطالب خصوصى و شخصى همه افراد در ISP ها ضبط و نگهدارى شوند؟!
زهى تاسف! به قول شيرين عبادى نقض حقوق بشر در ايران نه تنها نهادينه شده است بلکه در مواردى به صورت قانون هم در آمده ! بفرما جناب خاتمى اين هم قانون که شما اينقدر دوستش داشتيد! مبارک باشد.
زلزله در دانشگاه صنعتي شريف
تحليلي از وقايع اخير در مورد پيشبيني زلزله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
خبر كه پيچيد، خيليها آن را جدي نگرفتند اما اسم كساني مثل دكتر رحيمي تبار و دانشگاه صنعتي شريف كه به ميان آمد من با خودم گفتم حتما اتفاقي افتاده است. با تاييد خبر تعويق يك هفتهاي امتحانات در دانشگاه شريف ماجرا جديتر شد تا اين كه همه جا در روز شنبه و يكشنبه پر شد از اظهار نظرهاي گوناگون در مورد نظران دكتر رحيمي تبار.
اگر اتفاقاتي كه افتاده را در كنار واقعياتي كه هر كار علمي آكادميك امروزي با آنها درگير است را در كنار هم بگذاريم، نتايج جالبي ميشود گرفت:
1) اين سخن كه پيشبيني زلزله يك امر غيرممكن است يك حرف كاملا مهمل است. ميشود گفت كه تا كنون روشي براي اين كار پيدا نشده و يا اين كه ما چنين روشي را نميشناسيم ولي جلوي پيشرفت علم را كه نميتوان با صدور اطلاعيه گرفت.
2) پيشرفت علم سالهاست كه از شكل سنتي به در آمده و با يك فرآيند گام به گام و به دست صدها و بلكه هزاران نفر از دانشمندان يك رشتهي به خصوص كه روي آن موضوع خاص كار ميكنند تحقق مييابد.
3) تيم دكتر رحيميتبار بر اساس اعمال نظريهي آشوب به دادههايي كه در هنگام زلزله از محيط گرفته ميشود احتمال وقوع زلزله را تخمين ميزند. نظريهي آشوب يك نظريهي كاملا علمي و رياضي است. ممكن است اين روش در ابتدا دقت كافي را نداشته باشد و حتي در آينده هم روش بهتري براي اين تخمين پيدا شود اما اين دليل بر رد نتايج ارزشمند پژوهشگران دانشگاه صنعتي شريف نميشود.
4) با چاپ نتايج تحقيقات اين تيم در مجلات معتبر علمي و نتايج عملي اعمال آن بر زلزلههايي كه از اين پس در ايران روي خواهد داد، اميد است كه اين روش كارآيي خود را نشان بدهد و با تصحيحاتي كه ساير دانشمندان دنيا روي آن انجام ميدهند روشي با دقت مناسب براي پيشبيني زلزله به دست آيد. در آن صورت نام اعضاي اين تيم به عنوان مطرحكنندهي ايدهاي ارزشمند در تاريخ ثبت ميشود.
5) من بيش از اين كه نگران زلزله در تهران باشم نگران عاقبت كار اين فيزيكدانانم و به آنان افتخار ميكنم. تاييدات ضمني غولهاي دانشكدهي فيزيك شريف مثل دكتر رضا منصوري و دكتر فرهاد اردلان نيز پشتيبان خوبي براي پژوهش اين عزيزان است.
هر دم از این باغ بری میرسد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس
نقطه ته خط عزیز و الپر گفتنیها را راجع به پيشنويس قانون مجازات جرائم رايانهای و عواقب احتمالی آن گفته اند! پس من زیاده چیزی نمی گویم و دوستان را به خواندن این مطالب دعوت میکنم.
فقط فکر کنید اگر آن 30 قاضی مجرب ذکر شده؛ مثل مرتضوی در زمینه اینترنت مجرب باشند؛ دادگاه اینترنت چه دادگاهی خواهد شد!
مثلث قدرت
نگاهي اميدوارانه به آيندهاي بهتر
ـــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
اضلاع مثلث قدرت، نظاميگري، سرمايه و دانايي هستند. جنگ بين اين سه از دير باز در جريان بوده و در هر دورهاي يكي بر ديگران تفوق داشته است. اما عمدتا تا پنجاه سال پيش اين نظاميان و خشونتطلبان فيزيكي بودهاند كه قدرت اصلي را در دست داشتهاند. به عبارت ديگر بشر در جنگلي زندگي ميكرده است كه شير آن هر كسي بوده كه قدرت نظامي و فيزيكي بيشتري داشته و به طور خلاصه قانون جنگل حكمفرما بوده است.
در دورهي چندسالهي جنگ جهاني دوم بيش از پنجاه ميليون نفر مردند و نتيجهي عمدهي آن برتري رسمي سرمايه بر نظاميگري بود. اما اين دوران گذار براي بشريت بسيار گران تمام شد. عدهاي معتقدند حال بعد از پنجاه سال سرمايه دارد جاي خود را به دانايي ميدهد. پس با نظاميان همدست شده است تا در صحنه باقي بماند. جهان در ظاهر به دست نظاميان افتاده است و افراطگري نظامي اسلامي يهودي و مسيحي دارد تمام جهان را به آتش ميكشد. همين هم هست كه سياستهاي اين سه اين قدر با هم همخواني دارند و دارند نهايت سعي خود را ميكنند تا از صحنهي بازي قدرت حذف نشوند. اما اين هم بهايي است كه بشريت بايد براي گذر از دوران گذار بپردازد. دانايي كه حاكم شود، شاهد بهبود اوضاع در جهان خواهيم بود. خدا كند!
در گذشت عالم کابويى مرد خدا و هاليوود ، کسى که کيک و کلت و انجيل امضا شده و چند فروند موشک و قطعات يدکى اف چهار و اف چهارده و ساير مخلفات براى خانقاه ياران (به قول نورى زاده! ) فرستاده بود و اداى دينى به ياران عزيز خود در ايران کرده بود که فک جيمى کارتر دموکرات و حقوق بشرى را در ماجراى گروگان گيرى صاف کرده بودند، خدمت آحاد ملت و به ويژه دوستان جناح راست که زبان دوستان جناح راستى خود را در اسراييل و آمريکا بهتر از هر کسى مى فهمند تبريک و تسليت عرض مينماييم. باشد که روح آن بزرگوار در کنار مرحوم جان وين ماوا گيرد.
علي وقتی كه آرام نيست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام
دنبال یه شروعی می گردم ولی چیزی به ذهنم نمی یاد ، می خوام در باره خودمون حرف بزنم جونای امروزه، می خوام بگم عقده ای هستیم ، هر طرف رو نگــــــاه می کنم پر از آدمای عقده ایه ،اکثرا حرص خیلی چیزها رو داریم ولی برامون دور دوره . میخواییم ولــــی نداریم دوست داریم ولــــی نیست. احوالاتمون متغییره یه لحظه خوشیم، امدواریم، می گیم ومیخندیم یــــه لحظه بعد ناراحـــــــتیم، نا امیدیم، یــــــــه جایی کز میکنیم می ریم تو خودمون خونوادهامون هم بیشتر به فـــــــکر خودشونند خیــــــــلی ما رو(کسایی که نصفسونند از لحاظ سن ) درک نمی کنند .خیلی وقتها با حـــــرفاشون ناراحت می شیم حتی بعضی وقتها فکر می کنم سفارش کردنشون برای درس خوندن هم بـــــــرای خودشون.خودشون رو به کارای بیفایده (کارایی که چندان لزومی نداره) مشغول می کنند یا مثلا .کارایی که خودشون کردند مــــا رو منع می کنند یا عکس العمل نشون می دهند، جامعه هم همینطوره یه پامون توی سنته یه پامون مدرنیته یه گوشمون پر از سنت چشممون مدرنیته. همش دو گانگی نتیجه اش هم جونایی که الکی خوشند بعضی وقتها یه کارای خیلی عصبی از خودشون انجام می دهند.و مهمتر از همه آرزو بدلند .آقای گلزاری(روانشناس)می گفتش می ترسم یه دفعه جونامون یه طوری بشه مثل اون شعری که می گفت جوانی نکرده ام شرحش رو شنیده ام . یه دفعه هایی خودمون رو با سیاست مشغول می کنیم یه وقتی با درس.....
ولی گذشته از اشکالات اساسی، در گذر زندگی اون چیزی که باید مد نظرمون باشه اینه که:
بعد از هرخزانی بهاری است وبعد ازهر بهار خزانی.
(نمی خواستم چیز ناراحت کننده ای بنویسم ولی چکنم حالی بود آمد و رفت)
تا بعد بدرود.
روز دی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس
فردا شصتمین سالگرد یکی از روزهای سرنوشت ساز در تاریخ جنگ جهانی دوم یعنی روز دی (D Day) است. روزی که در اصل آغازی بر پایان رویاهای هیتلر و نازیسم در اروپا بود. در این روز متحدین دومین جبهه را در اروپا بدست آوردند و آلمانها در جبهه شرق تحت فشار نیروهای روس و در جبهه غرب در مواجهه با نیروهای انگلیسی؛ آمریکایی و کانادایی قرار گرفتند. بعد از این روز پیروزی متفقین در دسترس می نمود؛ چیزی که در عمل بعد از یکسال جنگ و مبارزه سخت بدست آمد. اگر این پیروزی بدست نیامده بود؛ حقیقتا تاریخ اروپا و جهان به شکل دیگری رقم می خورد!
بعد التحریر: امروز در اخبار شنیدم که بعد از 60 سال امسال برای اولین بار صدر اعظم آلمان در مراسم یادبود روز دی شرکت خواهد کرد!
بالاخره بعد از مدتها دست به کى برد شدم. واقعا هم گرفتار بودم ( که همچنان هم ادامه دارد ) و هم اينکه بدون رودر بايستى حالم از پيگيرى وقايع سياسى به هم ميخورد. همين افتتاح مجلس هفتم که قبلا در ماتحت امور بود و بعد دوباره در راس امور قرار گرفت، به حد کافى کسالت بار و ملال آور و کميک بود که آدم لحظه اى به اين فکر فرو برود که آيا براى پررويى اين آقايان راستى يا ارزشى يا اصولگرا يا هر چيز ديگر حد و مرزى هست؟ چطور شد که وقتى هفتاد هشتاد در صد مردم راى ميدهند ميران راى ملت نيست و ميزان راى آقا و شوراى نگهبان است، ولى وقتى به ضرب و زور تقلب چهل درصد مشارکت را با هزار شعبده بازى به پنجاه درصد مشارکت ميرسانند، (شما بگير همان پنجاه درصد درست است) ناگهان حضرات آيات و علما و ائمه جمعه و جماعات و جمعى از مقامات و به قول خودشان سران نظام به ويژه جناب مهدوى کنى مرد قدرتمند نظام خود را به مراسم افتتاحيه ميرسانند. چطور اين دموکراسى دينى شد ولى آن قبلى نبود؟ بر خلاف همه دوستانى که بريده اند يا نا اميد شده اند، به نظرم نبايد نا اميد شد و بايد مطالبات را در سطوح ديگرى پيگيرى کرد.
خيلى خوب آقاى خامنه اى دم شما و همه اطرافيان گرم. گر تو بهتر ميزنى بستان بزن. ستاندى حالا منتظريم ببينيم چطور ميزنى! خوشبختانه دشمن و غير ذالک هم ديگر نيست که در نظام رخنه کرده باشد. مسولين غافل را هم که ترتيبشان را داديد. هر چه هستى تويى. اين گوى و اين ميدان.
شكستن كدهاي رمز ايران
نكاتي در مورد رمز نگاري به بهانهي دستگيري چلبي
ـــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
آمريكاييها گفتهاند كه احمد چلبي به ايرانيها خبر داده است كه آنها توانستهاند كليدهاي رمز ايرانيها را به دست بياورند و به همين خاطر دستگير شده است.
به همين مناسبت و به خاطر مطالبي علمي تخيلي كه برخي دوستان در موردرمزنگاري منتشر كرده بودند، نكاتي در مورد رمزنگاري به استحضار ميرسد:
1) تعريف: يك رمزنگاري خوب، رمزنگارياي است كه به نحوي طيف انرژي ديتا را به هم بريزد كه اولا حداقل وابستگي بين ديتاي اصلي و رمزشده را داشته باشد و ثانيا اگر كسي خط را شنود كند و حتي كليدهاي ردوبدل شده را هم بشنود، نتواند رمز را بشكند.
2) رمزنگاري علمي است كه بيش از همه در دست دانشمندان اسرائيلي و يهودي است. حتي در آمريكا. جهان سوميها به ندرت به اين علم راه مييابند.
3) كساني كه يك روش رمزنگاري را پيشنهاد ميكنند بيش از همه خود براي شكستن آن فعاليت ميكنند و توجيهشان هم اين است كه اگر قرار است اين رمز شكسته شود، چه بهتر كه خودمان قبل از همه باخبر شويم.
4) هر چه كليد رمز بزرگتر باشد، شكستن رمز مشكلتر است.
5) مطابق قانون آمريكا، فعال كردن و فروش رمزهاي بالاي 128 بيت براي مقاصد تجاري و خارج آمريكا ممنوع است.
6) معني بند قبل اين به احتمال زياد اين است كه آمريكاييها خود توانايي شكستن اين رمز 128 بيتي را دارند. لازم به ذكر است كه تمام اطلاعات تجارت الكترونيكي دنيا با همين رمز 128 بيتي رمز ميشود و با كامپيوترهاي امروزي بيش از ده هزار سال طول ميكشد تا آن را بشكنند.
7) شكستن رمز اگر به معني داشتن كليدها با استفاده از شنود خط باشد يعني سيستم رمزنگاري بسيار ابتدايي است. اين از ايران بعيد مينمايد. دانش فعلي كه در ايران هست از اين حد پيشرفتهتر است.
8) شكستن رمز اگر به معني استفاده از كامپيوترهايي با قدرت پردازش بالا باشد ديگر فرقي نميكند كه كليد رمز ثابت باشد و يا متغير. بنابراين آمريكا كافي است خط ايران را شنود كند پس پيام ردوبدل شده را به صورت رمز شكسته ميتواند در اختيار داشته باشد.
9) صنايع نظامي پيشرفته در بسياري از موارد از نظر علمي چند سال از علم دانشگاهي دنيا جلوترند.
نتيجه: به احتمال زياد آمريكا بلوف نزده است. اين كار از نظر علمي ممكن است. با لختي موجود در صنايع نظامي ايران اگر جز اين بود بايد تعجب ميكرديم. ايران بعيد است رمزنگاري مخصوص به خود را داشته باشد.
بچهها جرج استعفا كرد. يتيم شديم. من كه فكر ميكنم اين جرج كثيف (منظورم اين يكي نيست. اون يكي جرج است) به زور استعفا را بهش تحميل كرده است. تازه اعلام كرده كه علت استعفا مسايل شخصي است. مگر ميشود كه زن رئيس سيا به خاطر اين كه شبها دير به خانه ميآيد او را تهديد به طلاق كرده باشد و او هم استعفا كرده باشد. به هر حال بچهها يتيم شديم رفت. با رفتن جرج تنت ديگر از چمدان ممهدان دلار ملار هم خبري نخواهد بود. در مصرف دلار صرفهجويي كنيد تا ببينيم اين يارو جديده جوابمان را ميدهد يا نه.
من همين ديشب از قضيه باخبر شدم. يعني او به من ايميل زد و قضيه را اطلاع داد. البته چمدان آخر را هم ديشب برايمان فرستاده و تا مدتي ورشكست نميشويم. متن ايميل ايشان به قرار زير است:
رحيم عزيز
ممنون از اين كه برايم پيك زدي. باز هم شما ايرانيها. اين نامردها كه سال تا سال خبري از آدم نميگيرند. امروز صبح آمدم سر كار ديدم روي ميزم نامه گذاشته كه يا استعفا ميدهي و يا اين كه استعفا بده! بالاخره بعد از هفت سال جان كندن در اين سيستم دولتي مسخره مرا بيرون كردند. در اين سيستم هر كس كمتر كار ميكند بيشتر پاداش ميگيرد. همين كريسمس بود كه بوش به همهي كابينه نفري دو تا سكهي بهار آزادي هديه داد ولي به من فقط يكي داد و آن هم امامي بود كه قيمتش كمتر است. راستش من اصلا ناراحت نيستم كه دارم ميروم. يك شركت خصوصي اطلاعاتي زدهام و دارم بخشهاي نظامي اطلاعاتي آمريكا را كه دارد خصوصي ميشود تحويل ميگيرم. به هر حال اين خصوصيسازي ما را هم عاقبتبهخير كرد. اميدوارم دولت هم روزي خصوصيسازي شود تا اين بوش احمق هم خصوصي بشود. ما كه رفتيم. باقي بقاي شما. آخرين چ را هم فرستادم. نوش جانتان. به بروبچز فانوس سلام برسان. خدا آخر و عاقبت شما را با اين مردك ديوانه به خير كند.
مسيح، حسين و خارا
ــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
از ميان آنان كه براي حقيقت مبارزه كردهاند و جان باختهاند، شهادت سه تن بيش از ديگران پشت مرا ميلرزاند. عيسي مسيح (ع) در دوران باستان، حسين (ع) در صدر اسلام و ويكتور خارا در دوران معاصر. هر چند بسياري ديگر بوده اند كه چنين قهرمانانه زيسته و مرده اند اما اين سه به گمان من سمبل زندگي و مرگ قهرمانانه در عصر خويش بودهاند. شايد برخي را اين مقايسه خوش نيايد و برخي ديگر دل خوشي از بحث دربارهي قهرمانان نداشته باشند ولي نميشود اين همه خشونت ظالمان عالم را در قرون و اعصار و از جمله در قرن حاضر ديد و به قهرمانان فكر نكرد. دست كم من نميتوانم.
در همان حال كه همه را به مدارا دعوت ميكنم و راه حل مشكلات را در اصلاح تدريجي امور ميبينم، نميشود آن چه را در كنج دلم مثل يك كرم شبتاب سر در گريبان برده و مجالي براي ظهورش نميبينم كتمان كنم و آن آرزوي خروج و خروش بر ستم است.
آيا كسي دري سراغ دارد كه به آسمان باز شود؟
مرا گر خود نبود اين بند ...
وقتي كه بميرم. كسي مرا تلقين خواهد داد ...
وقتي كه بميرم، كسي كه احتمالا عبايي بر دوش دارد، عبايش را گلوله خواهد كرد و در كنار گورم خواهد نهاد و يك پايش را به آرامي در كنار سرم خواهد گذاشت و پاي ديگرش را در كنار تنم.
وقتي كه بميرم، كسي كفنم را كنار ميزند و سرم را در دستهايش نگه ميدارد. انگار كه زندهام و به من ميگويد: افهم رحيم! اسمع رحيم!
و تو كه بر كنار گورم ايستادهاي با قيافهاي خنثي، در دلت خواهي گفت: او وقتي كه زنده بود نميفهميد. حالا كه مرده است بفهمد؟
و آن وقت جسد من شايد هر چه در دل دارد بالا بياورد ...
آيا لاريجاني پايان تراژدي اصلاحات خواهد بود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
سرورقي (از رحيم مخكوك): داشتم آرشيو را زير و رو ميكردم، به يك مطلب از يكي از همكاران سفركردهمان برخورد كردم كه اوضاع آينده را پيشبيني ميكند. اين مطلب حدود 7 ماه پيش نوشته شده و تا به حال بخشي از اين پيشبيني به وقوع پيوسته است. خواندن دوبارهي آن خالي از لطف نيست:
با پايان تقريبا آبرومندانهي بحران هستهاي سياستمداران ايران در عرصهي سياست خارجي توانستند يك بار ديگر كمر خود را از زير آوار صاف كنند و به تكاندن لباسهاي خود مشغول شوند. حالا ميتوان دلگرم بود كه وضع تحريمها و حملهي نظامي حداقل براي مدتي به تاخير افتاده است. در اين فضا احتمالا تا چند ماه آينده و برگزاري انتخابات اتفاق عجيبي در داخل و خارج انتظار نميرود. پس مردم همچنان نااميد از اصلاحات خواهند بود و در انتخابات آمار بالايي از رايدهندگان را شاهد نخواهيم بود. پس اكثريت مجلس در دست محافظهكاران خواهد بود. پس از انتخابات جناح راست با استفاده از قدرتي كه در فضاي اقتصادي كشور دارد و همچنين با استفاده از ذخاير پر پيمان حساب ذخيرهي ارزي به تزريق پول در جامعه خواهد پرداخت و اين وضع اقتصاد كشور را به آن چه در سال 55 و 56 شاهدش بوديم نزديك خواهد كرد. سطح رفاه جامعه به همراه ميزان واردات كالا از خارج افزايش مييابد و جناح راست اميدوار ميشود كه عليرغم عدم كسب مشروعيت در انتخابات توانسته با مانورهاي پوپوليستي مردم را راضي نگه دارد. از همين الان ميتوان انتظار داشت كه جناح راست پس از پيروزي در انتخابات تا حدودي به اصلاحات سياسي مورد نظر اصلاح طلبان همت گمارد و آن چه را در زمان اينان از ايران دريغ كرده بود به دست خود به ملت تقديم كند و اين خود اتفاقي اميدوار كننده است. هرچند كه به علت فضاي فكري حاكم بر جناح راست كه آن هم ديد قيم مآبانه و پدر سالار نسبت به جامعه است نميتوان آن چنان از اين وضع خوشحال بود و گول اين ژست دلسوزانهي راستيها را خورد و احتمالا تغييرات بيشتر در آزاديهاي اجتماعي بروز خواهد كرد تا سياسي.
در مورد انتخابات رياستجمهوري اما به اين راحتيها نميتوان اظهار نظر كرد. اگر شرايط خارجي تغيير چنداني نكند و محافظهكاران كاخ سفيد دخالتي جدي در اوضاع داخلي ايران نكنند (كه بعيد به نظر ميرسد) احتمالا شاهد رئيس جمهور شدن علي لاريجاني خواهيم بود. او از 2 سال پيش برنامهريزي درازمدت خوبي را براي اين كار انجام داده و بعيد است رقبا بتوانند گوي سبقت را از او بربايند. عملكرد پرانتقاد او در صدا و سيما را در كنار موفقيت نشريات ريز و درشت زير نظر صداوسيما مثل جامجم و سروش جوان نميتوان ناديده گرفت. او اكنون پرتيراژترين روزنامهي كشور را به عنوان تريبون در اختيار دارد. بگذريم كه به علت بغضي كه شخصا از او دارم با وجود چاپ مطالبي از من در همين مطبوعه تا كنون حتي يك شماره از اين روزنامه را هم نخريدهام ولي نميتوانم كاردرستي دستاندركاران اين روزنامه را تحسين نكنم. عقلانيتي كه در بخش مدرن جناح راست در حال ظهور است مايهي خرسندي است. كروبي كه احتمالا صلاحيتش را تاييد ميكنند بعيد است حتي بتواند انتخابات را به دور دوم بكشاند و در صورت موفقيت در اين كار پيروزي بزرگي را به دست آورده است و كانديداي مشاركت هم كه يحتمل محمد رضا خاتمي است بعيد است بتواند حماسهاي را كه برادرش در 2 خرداد 8 سال پيشش شاهد بود تكرار كند و نااميدي مردم فعلا سرمايهي بزرگ محافظهكاران است. افرادي مثل مهاجراني هم كه حاضرم سرم را بگذارم كه از فيلتر شوراي نگهبان رد نميشوند. هاشمي رفسنجاني هم ديگر بعيد است به صحنه بازگردد. پس از ماجراي انتخابات مجلس فكر نميكنم دوباره ريسك كند. چه اين كه قسمتي از راستيهاي افراطي هم دل خوشي از او ندارند. او از همين جايي كه آلان هم هست ميتواند در خدمت اسلام و مسلمين باشد و نياز به خطر كردن ندارد.
و اما در دراز مدت آن چه باعث توسعهي سياسي ميشود پذيرفتن قوانين بازي در همين چارچوب فعلي است. سياستمداران ايران چه با فشار خارجي و چه به خاطر شكاف روزافزوني كه بين مردم و حكومت دارد پيدا ميشود اصلاحات را در دستور كار خود قرار خواهند داد و جامعه چه به لحاظ اقتصادي و اجتماعي و چه به لحاظ سياسي به سمت توسعهي دموكراتيك حركت خواهد كرد. اين يك ناگزير است. فراموش نكنيد كه بسياري از اصلاحطلبان امروز كارنامهي درخشاني در اوايل انقلاب ندارند. منتها اين تغييرات طول ميكشد. توسعه يك فرآيند يك ساله و چهار ساله و هشت ساله نيست. شايد بتوان از توسعه در بيست سال يا پنجاه سال سخن گفت. من فكر ميكنم حضور مردم در تمامي جاهايي كه بويي از دموكراسي ميدهد اين روند را تسريع ميكند. انتخابات مجلس و مانند آن را نبايد به عنوان معدود فرصتهايي كه ملت ميتواند در آن ابراز وجود كند از دست داد. البته ممكن است اين ابراز وجود را ملت ترجيح دهند با عدم حضور اعلام كند. اگر من هم شرايط را چنين ببينم در انتخابات شركت نخواهم كرد اما هنوز و تا لحظهي آخر هم همه را به شركت در انتخابات ترغيب ميكنم. به قول بهروز افخمي مردمي كه در انتخابات شركت نكنند حقشان است كه با فرهنگسراهاي بسته و ماتمزده روبهرو شوند. آناني كه افخمي را از نزديك ميشناسند ميدانند كه او كسي نيست كه نگران انتخاب نشدنش در دور آيندهي انتخابات باشد. اين داستان به فرهنگسراها ختم نخواهد شد. مردم بايد به هوش باشند و نگذارند حداقل قدرتي كه در نهادهاي انتخابي نصيبشان شده است از كفشان برود (چه قدر لحنم شبيه مقام معظم شد!).
- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در
تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد.
فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.